اسماعیل آذر: شعر حافظ مانند گهواره، از ازل تا به ابد در رفت و آمد است
گروه فرهنگ و ادبیاتِ خبرگزاری آرتسیفر: حافظ را عرفا در قله عرفان و شعرا و ادبا قلهنشین ادبیات میدانند. گاهی یک بیت دلنشین از تغزل بیهمتای لسانالغیب به عمق جان یک فرد مینشیند و بیتی دیگر وجود دیگری را صیقل میدهد. این قله را شناختن و از او سخن گفتن بدون غرق شدن در بحر عمیق تفکراتش، مقدور نیست. اگر این شاعر بزرگ و بینظیر را دقیق و درست بشناسیم و عمق ژرف افکارش را دریابیم، لذتی تکرار نشدنی از خواندن اشعارش میبریم. باید که بحر عمیق حافظ درنوردیم تا هر شبمان شب یلدایی بشود، که گذر از آن شب بدون حافظ کم لطفی است. برای شناخت حافظ به سراغ استادی رفتیم که نه تنها در شناخت حافظ و دیگر ادیبان این سرزمین شهره عام و خاص است که در اخلاق و تواضع نیز شخصیتی مثال زدنی دارد. از شما عاشقان شعر فارسی خواهشمندیم که از باب گفتگویی که ما با استاد دکتر اسماعیل آذر گشودیم وارد دنیای حافظ بشوید. باشد که بعد از این گفت و شنود حافظ بزرگ را بیش از پیش دریابیم.
جناب آقای دکتر از شما سپاسگزاریم بابت اینکه وقت گرانبهای خودتان را در اختیار ما قرار دادید. به عنوان سوال اول، چراحافظ در کشور ما و در سرزمینهای مختلف و در عصرهای متفاوت این گونه محبوب شد و در اندیشه و قلب مردم ماندگار گردید؟
بنده با طرح یک مسئله پاسخ شما را میدهم، اگر هزار سال دیگر کسی حافظ را بخواند، آیا مانند انسان امروز از حافظ خواندن لذت میبرد؟ پاسخ این است بله، حتی ممکن است انسان هزار سال بعد بیشتر از کسی که الان حافظ میخواند، از خواندنِ اشعار وی لذت ببرد. حال چرا این گونه است؟ دلیل آن این است که شعر حافظ برای یک مقطع خاص سروده نشدهاست. اگر کسی از من بپرسد که شعر حافظ از کجا آغاز شدهاست، پاسخم این است که شعر او از ازل آغاز شده؛ در حقیقت حافظ یک سفرنامه اندیشهای دارد و آغاز این سفر ازل است و پایان این سفرِاندیشه، ابد. تفکر و اندیشه حافظ مثل یک گهواره از ازل به ابد و از ابد به ازل در سریان و جریان است. خود نیز در مصرعی اشاره میکند که: از ازل تا به ابد فرصت درویشان است. درویش در واقع همان کسی است که سبکبال خود را از کنار این عالم عبور میدهد و به این دلیل است که حافظ برای همیشه ماندنی است. در یک جمله اینگونه میتوان گفت که شعر حافظ مانند شعر ایرجمیرزا و خیلی از شعرای دیگر نیست که برای یک مقطعی از زمان سروده شدهباشد. نکته قابل اشاره دیگر این است که شاعران ما یا بما هو شاعر، شاعر هستند مانند رهیمعیری و شهریار که شاعرانی بلند پایه، خوشگو و خوشذوق هستند اما دارای یک تفکر محوری نیستند. تفکرِ محوری یعنی این که یک شاعر علاوه بر این که شاعر هست، فیلسوف و متفکر هم هست. شعرای متفکر اندیشهای دارند و شعرشان آن اندیشه را توجیه میکند، مانند مولاناجلالالدین، عطار و حافظ. شعر حافظ یک شعر دینی است زیرا همانطور که عنوان کردم از ازل تا به ابد را با شعرش به هم گره میزند. آن قسمتی از شعر حافظ هم که به زندگی دنیایی او مربوط میشود، به مثابه گوشهای کوچک از یک دایره است، زیرا این شاعر بزرگ هم مثل من و شما در این جهان زندگی کردهاست اما تفکر والای حافظ آنسوی این زندگی دنیایی است. «نیچه» درباره حافظ این گونه میگوید: که من نمیدانم که حافظ چه شراب معرفتی در جام «گوته» ریخت که این قدر او را محو و شیفته خودش کرد.
این شکل پاسخ شما که با طرح یک مسئله به سوال قبل پاسخ دادید، یک سوال دیگر در ذهن ایجاد میکند؛ وقتی مخاطب بیت الغزلهای حافظ را میخواند با ایهام روبرو میشود، مردم عادی که گهگاهی در دورههای زمانی خاص مانند شب یلدا حافظ میخوانند، چگونه با این چند وجهی بودنِ ابیات حافظ گره میخورند و با آن ارتباط برقرار میکنند؟
شما در سوال خودتان از یک واژه استفاده کردید و آن واژه ایهام بود؛ شعر حافظ چند پهلو است و هر کس که آن را میخواند یک پهلوی آن شعر به دلش مینشیند. چند وجهی بودن شعر حافظ باعث میشود یک وجه آن دل خواننده را با خود ببرد. بنده در اینجا میخواهم یک خاطره را بازگو کنم زیرا بیان این خاطره میتواند به پاسخ سوال شما کمک کند. چندسال پیش برای شرکت در نشستی به حافظیه رفته بودم، وقتی از سختمان بیرون آمدیم، مردم و علاقهمندان دور اساتید و حافظشناسان جمع میشدند و از آنها میپرسیدند که به نظر شما زیباترین غزل حافظ کدام است؟ هر کس غزلی را نشانه میرفت و باز میخواند؛ وقتی نوبت به بنده رسید، خبرنگارانی مانند شما سوال ذکر شده را پرسیدند. آنجا گفتم که این کار سادهای است و هر کسی غزلی را میخواند ولی بنده می خواهم یک بیت از حافظ بخوانم، آنجا همه گوش شدند تا من این بیت را بخوانم. آنجا به شوخی گفتم حالا فردا برایتان این بیت را میخوانم که همه گفتند که الان بخوانید و بنده آن را خواندم:
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
از خواندن این بیت همه لذت بردند و خوششان آمد. سالها بعد دیدم که اشتباه بزرگی کردم و در دل و جان خودم از حافظ عذر خواستم زیرا که به یک بیت رسیدم که تا زمانی که زندهام بر حرف خودم پایدار خواهم بود که آن بیت همه زندگی انسانهای این عالم است. حافظ یک بیت و یک مصرع دارد که اگر کسی معنا و مفهوم این بیت و مصرع را بفهمد جور دیگر زندگی خواهد کرد و گذران عمر او راحتتر خواهد بود و عزم او برای پیشرفت جزم تر. و آن بیت این است:
بر لب بحر فنا منتظریم ای ساقی فرصتی دان که به لب تا به دهان این همه نیست
ما همه مردم عالم یک هدف مشترک داریم و آن مرگ است. ما در این عالم سر خودمان را گرم کردهایم. هر کسی در این جهان به کاری مشغول است، یکی معلم است دیگری دندانپزشک، شما خبرنگارید؛ ما در این عالم سرمان را گرم کردهایم، ما لب بحر فنا هستیم؛ ما و مرگ داریم با هم زندگی میکنیم، در واقع ما و مرگ دوقلوهای عالمِ هستی هستیم و غافلیم از آن. حال که مرگ زیر پوستین ماست، حافظ می گوید، فرصتی دان و از فرصتی که خداوند به تو داده است بهره بگیر که زلب تا به دهان این همه نیست. مگر فاصله لبِ تو تا دهانِ تو چقدر است؟ هیچ، فاصله ما و مرگ مثل فاصله لب با دهان است. مصرع دیگر نیز که پادکستی در این باره ضبط کردهام که به زودی از رسانه ملی پخش خواهد شد، این مصرع است:
هر چه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد
دکتر اسماعیل آذر: کسی که می خواهد در حوزه ادبیات تحلیل ارائه دهد باید مطالعات پیشینی و پشتوانههای فکری لازم را داشتهباشد.
شما سالیان سال است که با حافظ مانوس هستید و چکیده عرفان حافظ در بیان و کلام حضرتعالی مشخص است. چگونه میتوان عرفان این شاعر بزرگ را به جامعه منتقل کرد و شعر عارفانه و پر از معنای او از حالتهایی مانند فال بیرون بیاید و در جان مردم بنشیند؟
با توجه به این که مردم با تفال به حافظ، خو گرفتهاند، این عمل نباید تخریب شود. یک بار عدهای دنبال فال حافظ بودند و بنده هم برای آنها غزلهای حافظ با نسخه تصحیح شده خانلری را خواندم و برای افرادی که برای تفال به حافظ مراجعه میکنند، معانی هر غزل را بیان میکردم. در انتقال محتوای عرفانی و درست از حافظ، رسانهها مانند صداوسیما و فضای مجازی میتوانند نقش موثری داشتهباشند. نکته شایان ذکر آن است که هر کسی نباید بدون پشتوانه و مطالعه لازم محتوای اشعار را تحلیل کند. کسی که میخواهد در حوزه ادبیات تحلیل کند، باید پشتوانه علمی و ادبی داشتهباشد، گلستان و بوستان سعدی را خوانده ، متن عربی کلیله و دمنه را از نظر گذرانده و حتی کم و بیش با ادبیات جهان آشنا باشد و همانطور که خود حافظ گفت چارهای در این راه نیست:
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند، چاره نیست
به طور خلاصه فردی که میخواهد ادبیات و حافظ را بهتر درک و تحلیل کند باید مشتی از دریای ادبیات بر صورت خود زدهباشد. نباید این گونه باشد که بدون پیششناخت و پشتوانه به سراغ امثال مولانا و حافظ برویم و نظر خود را درباره اشعار آنها ابراز کنیم. باید از نوجوانی مطالعات فراوان داشته باشیم. بنده الان در دوره دکتری حافظ ساختاری تدریس میکنم. این درس این گونه نیست که یک بیت را معنا و سپس کناره بگیریم بلکه باید هر غزل را یک متن بدانیم. باید واژه ها را بشناسیم و بدانیم هر کدام به چه منظور بیان میشود.
ما به عنوان رسانه میخواهیم پلی باشیم تا به واسطه شما و دیگر اساتید ادبیات، جامعه را به سمت حافظ بیاوریم. چگونه میتوان جوان و نوجوان امروز را بر سر جام پر از معرفت حافظ نشاند.
من پاسخ این سوال را با بیان یک خاطره شروع میکنم. یک روز از دانشگاه بر میگشتم چند دختر و پسر جوان در خودرویی بودند و بنده را در خیابان دیدند و شناختند و به من لطف داشتند و ابراز محبت میکردند. حال دلیل این ابراز محبت چیست؟ اینها دیده بودند که من برای آرامششان از مولوی و حافظ و ادبیات فارسی سخن میگفتم. همین کار شما که چنین مصاحبه هایی را انجام میدهید، خود پاسخ سوال شماست. قطعا تعدادی هستند که سایت شما را ملاحظه میکنند و راجع به حافظ میخوانند؛ باید چنین مطالبی بیشتر شود. باید برای نسل جدید با ادبیات شیرین توضیح داد، باید با کلامِ درست، قابل فهم، شیرین و با پشتوانه ادبی و علمی مطالب را عنوان کرد. اگر ساز و کار درستی در این مسیر باشد و صداوسیما هم استقبال کند و این را از وظایف خودش بداند، راه بهرهگیری از حافظ و دیگر شاعران بزرگ باز خواهد شد.
آیا نظام آموزشی ما توانسته است در راه یادگیری ادبیات و شناساندن شعرای بزرگی مثل حافظ درست عمل کند؟
خیر نتوانسته است. نظام آموزشی باید متشکل از بزرگترین، داناترین و باسوادترین انسانها در حوزههای روانشناسی، جامعهشناسی و ادبیات باشد. وقتی قرار است متنی تایید شود باید روانشناسان و جامعهشناسان و ادیبان بزرگ در مراحل تصمیم گیری درباره آن محتوا و شکل ارائه آن متن، حضور داشتهباشند و نظرهایشان را در یک همفکری با هم همسو کنند و سپس کتاب برای بچهها چاپ شود. باید هدفمان روشن باشد که یک غزل، قصیده یا هر قالب شعری را به چه دلیل برای یادگیری به یک دانشآموز ارائه میکنیم. در این راه باید روانشناس تخصصی حوزه جوان و نوجوان داشته باشیم. تجربه شدهاست که اگر این ملاحظهها و نکات ظریف رعایت نشود، وضعیتی خوبی حاصل نمیشود و آموزش فشل و ضعیفی خواهیم داشت. ما باید در راه تولید محتوای آموزشی از همه گروه ها بهره بگیریم. باید سخن مخالفین شیوههای فعلی هم شنیده شود.
* محمدحسین خدایی