تئاترترانهرسانه تصویریسينما و تئاترسینماشعرصدا و سیمافرهنگ و ادبياتفرهنگی هنرینمايش خانگی

برخی حرفه‌ای‌های هنر، کار کودک را کسر شأن می دانند/ نمی دانم چرا شهرداری با تئاتر کودک مهربان نیست/ تلویزیون برای بازگشت فیلتیله ای ها، با پا پیش می‌کشد و با دست پس می‌زند

"تئاتر کودک آورده‌ی اقتصادی‌اش مشخص و معین است و کسی برای کار در حوزه کودک طمع اقتصادی ندارد و بر همین اساس است که با توجه به لزوم پرداختن به حوزه کودک، این بخش فرهنگی باید بطور ویژه حمایت شود و در این راستا اعتبار و سابقه‌ امثال فیتیله ای ها در کنار همراهی و حمایت مسئولان فرهنگی کشور ثمربخش خواهد بودتا در کنار هم در تئاتر کودک با زبان هنر ضمن ترغیب بچه‌ها به مطالعه در راستای اعتلای فرهنگی نسل آینده کشور هم بسزایی ایفا کنیم."

گروه رادیو وتلویزیون آرتیسفر: در راستای احوال‌پرسی از چهره‌های ناپیدای برند حوزه کودک بعد از ” مسعود روشن‌پژوه ” رفتیم سر وقت یکی از عموفتیله‌ای‌ها که علت نبودشان حاشیه‌ی پررنگ‌تر از متن بود. حاشیه‌ای که سردمدارن به آتشش دمیدند. او کسی نیست جز علی فروتن، عمو فیتیله‌ای قدبلندمان. آخرین خبر مفصلی که از او و تئاترش داریم مصاحبه‌اش با یکی از خبرگزاری ها است. عموفیتیله‌ای در این مصاحبه از مصائب همدلی و همکاری نکردن جهت حمایت تبلیغاتی گفته بود. با روابط عمومی گروه‌شان تماس گرفتم و برای گفت‌و‌گو و دیدن تمرین‌شان وعده گرفتم.

قرار گفت‌وگو در دفتر کارشان است. آیفون را که می‌زنم بلافاصله در باز می‌شود و حمید گلی را بین در می‌بینم. یار و همکار قدیمی فروتن با چهره‌ای آرام، صبور و مهربان که پیش از این عادت داشتم در تلویزیون تماشایش کنم. به گرمی استقبال و به دفتر کارشان دعوتم می‌کند. علی فروتن پشت میز جلسه نشسته است. می‌ایستد و دیدن گرد سفید موهایش سن خودم را گوش‌زد می‌کند. فقط مجری‌ها و برنامه‌سازان کودکی‌مان پا به سن نگذاشته‌اند حالا دیگر مخاطبین‌شان هم وارد دهه‌ی چهارم یا حتی پنجم زندگی شده‌اند. بعد از احوال‌پرسی‌های مرسوم بلافاصله از او می‌پرسم انتشار گفتگو‌یتان با یکی از خبرگزاری ها در همکاری برای تبلیغ یا حمایت کارساز بوده؟ همزمان با پرسشم با هر گزاره‌ای که می‌آورم با «خب» گفتن تیک تایید را کنارش می‌گذارد. بلافاصله بعد از اتمام سوالم قاطعانه «نه» می‌شونم. با تعجب ادامه می‌دهم « مگر می‌شود؟ شما در حال آمادگی برای دور سوم اجرا «دوره‌گردها» هستید و این کار هم برای کودکان ایران است. مگر مسئله‌ای مهم‌تر از کودک برای آینده ایران داریم؟ پس تاثیر صدای رسانه چه می‌شود؟» فروتن هنوز در جواب سوال اولم در حال «اصلا، اصلا» گفتن ادامه می‌دهد:

«سوالی پرسیدید که در غصه‌های ما را باز کرد. ما دوست نداریم…» جمله‌اش را کامل نمی‌کند. از مکث و بالا رفتن ابروها و شانه‌هاش حدس می‌زنم از تکرار مکررات دل‌آزرده است و به او حق می‌دهم. صحبت را شکل دیگری ادامه می‌دهد. «رسانه بالاخص بخش خبرنگاری همیشه رسالت خود را انجام داده. دوستان خبرنگار بی‌نهایت لطف دارند. نه تنها کارهای ما، کلیه کارهای نمایشی و هنری را اطلاع‌رسانی می‌کنند؛ ولی قبول کنید کفایت نمی‌کند. طبق آمار مردم ما اهل مطالعه نیستند، بصری‌اند. اطلاعات‌شان را از دیدنی‌های اطرافشان می‌گیرند. به همین دلیل تیزر، پوستر و بیلبورد برای تبلیغ اثرگذاری بیشتری دارد. تلویزیون با آن عظمت و در دسترسی‌اش سریال‌هاش را در بیلبوردهای شهری تبلیغ می‌کند. به هر حال بخش خبرنگاری خیلی به ما کمک کرده. به مجرب اینکه متوجه می‌شوند…» مکث می‌کند و با لحن پرنشاطی می‌گوید «نمی‌دانم از کجا مطلع می‌شوند سه سوته تماس می‌گیرند با من یا آقای گلی یا هم روابط عمومی‌مان خانم دادگر و جویای خبر می‌شوند. اما دریغ از ارگان‌هایی که امکان حمایت دارند.»

 

علی فروتن - نمایش دوره گردها

 

آه کوتاهی می‌کشد که آتشش بر دل مخاطب می‌نشیند: «تئاتر کودک آورده‌ی اقتصادی‌اش مشخص و معین است. کسی برای کار در حوزه کودک سینه چاک نمی‌دهد. پیش آمده که بازیگران بزرگسال را به دیدن کار دعوت کرده‌ایم. بسیاری از این دوستان محترمانه می‌گویند «تخصص ما نیست.» که البته می‌دانیم شکسته‌نفسی می‌کنند. عده‌ای دیگر به سادگی می‌گویند «نه! کار کودک کوچک است. چرا باید این کار را انجام دهم.» این تفکر بد است. چرا باید کار کودک کوچک جلوه کند. در دنیا تمام حرفه‌ای‌های سینمای بالیوود و هالیوود و … غیرممکن است برای کودک در طول سال کاری انجام ندهند، حتی در حد پادکست. اما برای حرفه‌ای‌های ما انجام کار کودک کسر شأن است.»

از فرم بدن و گره‌ای که به ابروهاش افتاده دغدغه‌مندی‌ش هویداست. « حرف ما این است که با توجه به لزوم پرداختن به کار کودک، این بخش حمایت شود. شهرداری ها با داشتن بیلبوردهای زیاد، حاضرند انواع و اقسام تبلیغات عجیب و غریب انجام دهند، اما از کار کودک حمایت نمی‌کنند.»

از اینکه شنونده‌ی این کم‌کاری‌هام خجالت‌زده می‌شوم. یاد تبلیغات «من شهردارم» می‌افتم و به ذهنم می‌رسد چرا شهرداری تهران با آن همه سازمان و زیرمجموعه‌ و با توجه به بدیهی بودن مشکل کار فرهنگی، ایده‌ی حمایت از تئاتر کودک به ذهنش نرسیده؟ گفت‌وگو را اینطور ادامه می‌دهم که «برنامه‌های شما با کودکان ایران در ارتباط است. دیده شدن نمایش‌ها و کارهای فاخر حوزه‌ی کودک به رشد و بالندگی کشورمان کمک می‌کند. آیا از طرف ارگان‌هایی که کار با بچه‌ها جز رسالت سازمانی‌شان تعریف شده، حمایت تبلیغاتی نمی‌شوید؟»

 

علی فروتن - نمایش دوره گردها

 

باز هم فروتن قاطعانه جواب می‌دهد: «اصلا! چند سال پیش برای نمایش «چتر سفید» به کارگردانی آقای گلی، من و آقای گلی تک تک یا به همراه هم بیش از ۴ یا ۵ مرتبه رفتیم بخشِ تبلیغاتِ واحدِ فرهنگی‌هنریِ شهرداری؛ دریغ از یک بنر.»

به خودم می‌گویم ای کاش شهردار تهران یا همکارانش این گفت‌وگو را بخوانند. یک در هزار تا حالا از این چالش اطلاع نداشته باشند و حالا دست به دست هم دهند به مهر… با خجالتی که هر لحظه بیش از پیش است می‌گویم «چرا؟ آیا شهرداری ها هم اعتقادی به کار کودک ندارد؟ بازار کار کودک را اقتصادی نمی‌دانند؟»

فروتن خیلی بدیهی جواب می‌دهد: «پول می‌خواهند.» شوک می‌شوم. مگر از نمایشی که گاهی با تماشاچی‌های انگشت شمار اجرا می‌شود امکان پرداخت هزینه‌ی تبلیغات وجود دارد. به خودم می‌آیم، فروتن دارد می‌گوید «پشت شیشه‌ی تالار هنر تهران سه قسمت است که متعلق به تالار است. وقتی پوستر نمایش‌های اجرایی را بیرون و پشت شیشه تالار نصب می‌کردند، بچه‌های شهرداری می‌آمدند آنها را می‌بردند، پاره می‎کردند. این در حالی است که اطراف تئاتر شهر پر است از دست‌فروش. آن‌هم جلوی عمارتی که جزء میراث فرهنگی است. در بهترین شکل ممکن دست‌فروش‌ها اطراف تئاتر شهر زیرشلواری می‌فروشند. نه اینکه بگویم دست‌فروشی عار است، به هیچ وجه. دست‌فروشی جاش آنجا نیست. حرمت تئاتر را حفظ نمی‌کنند. در این شرایط نه تنها حمایت‌مان نمی‌کنند، یک بنر هم که کار می‌کنیم، پاره می‌کنند. حق تبلیغ برای کارهای خودمان پشت شیشه‌ها تالار را نداریم.»

 

علی فروتن - نمایش دوره گردها

 

چای تعارف می‌کند. چشم می‌چرخانم فضای دفتر را از نگاه می‌گذرانم. تلفیقی است از سنت و مدرنیته با کتابخانه‌ای که یک دیوار دفتر را از کف تا سقف گرفته. آشپزخانه‌ای نقلی با ظروف مسی و چینی و بلورهای خوش‌تراش. سلیقه و سبک دکوراسیون دفتر نشان از طبع هنری، مردم‌دار و آمیخته‌ای از گذشته و حال صاحبین کودک‌دوستش دارد. فروتن می‌گوید «هر شب بعد از اتمام نمایش از پدر و مادرها بابت انتخاب نمایش کودک تشکر و یاد‌آوری می‌کردم که ممکن است خودشان ندانند چه کاری انجام می‌دهند اما دارند ناخودآگاه یا هم خودآگاه برای تئاتر بزرگسال مخاطب فهیم و باشعور تربیت می‌کنند. این کودک فعلی در آینده تماشاگر فهیم و مخاطب خاص تئاتر بزرگسال خواهد شد. اما بخش زیادی از تئاتر بزرگسال این را نمی‌دانند. نگاهشان به تئاتر کودک این است که ما داریم کاربچه‌گانه انجام می‌دهیم و این را از نابلدی ما می‌دانند.»

می‌گویم «شما برای نمایش‌تان نیاز به مجوز های قانونی دارید. پس نمایش شما با تایید نهادهای بالادستی انجام می‌شود. اینکه کار شما اثرات فرهنگی دارد و آورده‌‌ی چندانی هم ندارد، آیا باعث نمی‌شود این نهادها بخش قابل توجهی را جهت حمایت تبلیغاتی چنین نمایش‌هایی در نظر بگیرد؟». شاید ته دلم امیدوارم حاصل گفت‌وگوی‌مان فتح بابی باشد برای بعد از این.

فروتن با کمی فکر و لبخند نگاهم می‌کند پاسخ می‌دهد: «به قول دیالوگ آن خانم بازیگرمان که خدا رحمتشان کند «شما جیب ما رو نزن…» نمی‌خواهند به ما کمک کنند. این حکایتِ تئاتر کودک در یک دیالوگ نوستالژیک است. در مورد تئاتر بزرگسال اطلاع ندارم و نمی‌توانم نظر بدهم. به عنوان مثال یکی از وظایف این نهادهای فرهنگی این است که از دولت بودجه بگیرد و کمک کند تا مثلا اثر نمایشی اجرا شود. کمک که نمی‌شود، هیچ! ۲۰ درصد از درآمد نمایش را هم مطالبه می‌کند. یک ردیف صندلی‌های سالن، آن‌هم گل سالن را علاوه بر آن ۲۰ درصد برای خودش می‌فروشد. می‌پرسیم «چرا!» می‌گویند بابت هزینه‌های نگهداری سالن. مگر ما سریدار سالنیم؟ پس آن بخشی از درآمد تئاتر را که می‌گیرید چه می‌شود. اگر به هر گروه نمایشی چیزی حدود ۱۰ تا ۱۵ میلیون کمک‌هزینه بدهند، از ۲۰ درصد درآمد دو اجرای گروه ما (دوره‌گردها) و گروه «سیندرلا» کمک هزینه‌های یک تا ۲ سال را تامین کرده‌اند. تاکید می‌کنم این درآمد از فقط دو اجراست. اصلا به ما پوستر ندهند، فقط ردیف صندلی‌های ما را نفروشند. بگذارند خودمان بلیت‌هامان را بفروشیم.»

 

علی فروتن - نمایش دوره گردها

 

خطاب‌های فروتن به شکلی است که خودم را در قبال سوال‌هایش مسئول می‌بینم. مسئولی که نمی‌داند تکلیف چیست. گاهی او را فروتن می‌بینم، گاهی عمو فتیله‌ای. به امید آنکه بتوانم کمکی کنم می‌پرسم «ما باید از چه کسی بپرسیم چرا به تئاتر کودک کم لطفی می شود؟»

لبخند می‌زند و گویی از سر ناچاری دست‌هاش را به هم می‌کوبد «نمی‌دانم. قدیم پشت تریلرها می‌نوشتند «گشتم نبود، نگرد نیست» شرایط حال و احوال ما هم مصداق این است. من و آقای گلی جمعا ۷۰ سال سابقه کاری داریم. برای تئاتر کودک، کل ایران را دو تا سه بار چرخیدیم. سخت ترین جاها را رفتیم. ما در مرز افغانستان و حتی در خاک افغانستان برای اردوگاه‌هایی که ارتش بدون مرز مستقر بود، اجرا داشتیم. فکر می‌کنید با چه حق‌الزحمه‌ای، با اجرایی ۲۰هزار تومان. کل دریافتی این میزان بوده، نه اینکه نفری ۲۰هزار تومان بوده. تازه بعد آمدند پرسیدند واکسن زدید که رفتید. در این شرایط من نمی‌توانم بگویم از چه کسی بپرسید. باتوجه به آنچه که گفتم ببینید از چه کسی می‌شود پرسید.»

ترجیح می‌دهم سکوت کنم و صرفا شنوده باشم. ادامه می‌دهد «کجا ۷۰ سال تجربه کاری را می‌گذارند کنار. بعد هم بگویند خودت برو کار کن. اینکه الان می‌توانم کار کنم یا اینکه شما می‌آیید سروقتم اعتبار و ثمره‌ی همان ۷۰ سال تجربه است. خیلی‌ها این را می‌دانند. شما هم متوجه شده‌اید چون کارتان ایجاب می‌کند و می‌دانید. اما برای دیگران اولویت نیست. مثل این است که ما برای‌شان خطرناک‌یم. کار ما آگاهی‌بخشی از طریق هنر است. جامعه بدون مطالعه و اندوخته فرهنگی اداره‌اش ساده است. جامعه‌ای سطحی درک نمی‌کند که باید پرسشگر شود. الان سوال‌ها به قیمت تخم‌مرغ یا ماست تنزل پیدا کرده. خبری از پرسش‌های کلان و عمیق نیست. برعکس! به جایی رسیدیم که با مسائل کلان و عمیق اجتماعی جوک می‌سازند. ما برای رشد نیاز داریم به جامعه‌ای که سوال و مطالبه می‌کند و برای مطالبه‌اش هزینه می‌دهد. البته کار ما یک همچین مخاطبی پرورش می‌دهد. با زبان نمایشی و نرم بچه‌ها را ترغیب می‌کنیم به کتاب خواندن. برای کار کودک به جزء اعتبار سابقه‌ی من به همکاری مسئولان بالادستی هم نیاز است. آنها باید کمک کنند و راه را باز کنند. در حالی که برخی سنگ‌اندازی می‌کنند و اجازه نمی‌دهند کار کنیم. همین‌هاست که آرش میراحمدی خدا بیامرز روزهای آخر زندگی‌اش به خانمش گفت «ای کاش حرف برادرم را گوش داده بودم و بازیگر نمی‌شدم. می‌رفتم کار و کاسبی دیگری انجام می‌دادم.» این یعنی هنر کوچه‌ی بن‌بستی شده که هی می‌روی ته کوچه و برمی‌گردی.»

 

علی فروتن - نمایش دوره گردها

 

از آمد و رفتی که به دفتر است متوجه می‌شوم تمرین گروه نزدیک است. از فرصت باقی‌مانده استفاده می‌کنم و با امید برگشتشان به تلویزیون می‌گویم «طبق اخبار چهره‌های برند دارند به تلویزیون برمی‌گردند. خبر از بازگشت محمدرضا گلزار و فرازاد حسنی است. سریال «سرزمین مادری» هم با آن سابقه‌ی کنار گذاشته شدن از آنتن، در حال پخش از شبکه سراسری است. برای برگشت به تلویزیون با شما صحبتی شده؟»

باز هم صریح و قاطع می‌گوید «با ما صحبتی نشده! ما سریال «دوقلوها» را با ۱۰۰ قسمت داریم که بیش از ۶ میلیارد هزینه دکورش در ایران‌مال شده. چه فایده همکاری نمی‌شود و آن همه هزینه خوابیده. تلویزیون به ظاهر می‌گوید برگرد، اما شرایط پیشنهادی به شکلی نیست که بشود اجرایی‌ش کرد. با پا پیش می‌کشند با دست پس می‌زنند. در فوتبال پیش از انقلاب امکانات فیلم‌برداری به شکلی نبود که کنار زمین صدای بازیکن‌ها را ضبط کنند. آن زمان بازیکنی داشتیم که بعد از خطا روی بازیکن حریف به ظاهر می‌رفت بالای سرش و دستش را می‌گرفت تا بلندش کند؛ اما بهش ناسازا می‌گفت. کسی هم که نمی‌شنید. بازیکن حریف عصبانی می‌شد با سر می‌زد توی صورتش. چیزی که داور به ظاهر دیده باعث می‌شود کارت را به آنی که به ظاهر مقصر بود، بدهد. بازیکن‌های زیادی با این حرکت کارت زرد و قرمز گرفتند و از زمین اخراج شدند‌. حکایت الان ما و تلویزیون هم همین است. با ما صحبت شده که «بیاید ما شما را خیلی دوست داریم. شما سرمایه‌های این مملکت‌ید.» اما اجازه بدهید صادقانه بگویم، یک زمانی مدیر شبکه دو عوض شده بود. همه دوستان انتظار داشتند از من و آقای گلی به عنوان افرادی که هر کدام ۳۵ سال سابقه کار هنری داریم و استخوان ترکانده‌ی این حوزه هستیم، برای رونق شبکه هم که شده دعوت بعمل بیاید و بخواهند برگردیم به تلویزیون اما خبری نشد و فقط  در جلسه حضوری  که صورت گرفت مدیر وقت اظهار تاسف کردند و گفتند چرا در حق شما بی‌مهری شده و به همکارانشان  گفتند بنویسید باید پخش‌ها را شروع کنیم، باید تغییرات لازم انجام بگیرد و و و. اما دریغ از یک فریم و دریغ از یک تماس از طرف این عزیزان.»

برایم جالب می‌شود که چه زمانی این اتفاق افتاده. می‌گوید «یک سال و نیم تا دو سال پیش بود. هنوز که هنوز است کسی نگفته بیایید کار کنید. البته من هم دنبال این نیستم که تلویزیون بگوید برگردید. همین تئاتر را کار می‌کنم خدا را شکر می‌کنم. اصلا نگران این هم نیستم که به کارم بیلبورد نمی‌دهند. اصلا ناراحت نیستم که چرا حمایت تبلیغاتی نمی‌کنند.»

با غصه‌ی نبود عمو فیتیله‌ای می‌پرسم «پس بچه‌ها چه می‌شوند؟»

چهره‌ فروتن مصمم است اما غمی هم چشم‌هاش را گرفته «آب راه خودش را پیدا می‌کند. کسی که دنبال هنر است راه خودش را پیدا می‌کند. دوران کرونا همه می‌گفتند پس مدرسه‌ی بچه‌ها چه می‌شود. والدینی که تا قبل از کرونا دغدغه‌شان گرفتن گوشی از کودکانشان بود، به اقتضای شرایط برای بچه‌هایشان گوشی تهیه کردند. حالا دیگر شرایط به شکلی پیش رفته که مراقبیم مبادا شارژ گوشی‌ بچه‌ها تمام شود. بچه‌ها حالا از طریق ابزار و تکنولوژی رشد می‌کنند و به خواسته‌هاشان می‌رسند. نمی‌شود با تکنولوژی جنگید.»

در جواب صحبتش نظر شخصی‌ام را می‌گویم: «صحیح می‌فرمایید. اما با توجه به شرایط حاکم بر مجازی، فضای امن تربیتی به خطر افتاده. در فضای بدون نظارت تربیتی، کودک دیگر فقط بیننده‌ی برنامه علی فروتن نیست که از اخلاق و ارزش‌های خانواده بگوید. این فضا همه چیز را بدون نظارت در اختیارش قرار می‌دهد. بچه‌ها برای الگوسازی و آموزش به چهره‌های امن نیاز دارند.»

 

علی فروتن - نمایش دوره گردها

 

با اینکه نبود امثال فروتن بهمم ریخته، فروتن با آرامش صحبت می‌کند. «قاطعانه می‌گویم با این بخش صحبتتان کاملا موافقم و از یک وجه دیگر روبه‌رویش می‌ایستم و مخالفم. در فضای مجازی همانطور که ترانه‌ای می‌تواند یک‌هو با ویو ۸ میلیون وایرال شود، اگر تولید محتوای خوب داشته باشید شما را هم وایرال می‌کند. تماشاچی به دنبال خوبی‌هاست و فاکتورهایش را باید رعایت کرد. در تئاتر یک قرارداد نمایشی داریم که مثلا می‌گوید من با مخاطب قرارداد می‌بندم وقتی دست راستم را بالا بردم و کلمه یا صدای خاصی ادا کردم طرف مقابلم جادو می‌شود و دیگر نمی‌تواند حرکت کند. با این قرارداد تا آخر نمایش هر وقت دست راستم بالا می‌رود و ورد را می‌گویم و طرف مقابل ثابت می شود، مخاطب می‌داند که جادو اتفاق افتاده. این قرارداد را من می‌بندم و بین من و تماشاچی است. اگر این قرارداد درست پیاده شود غیرممکن است که به سود نرسد. شما اگر آگاهانه واقعیات را در خبرتان بیاورید غیرممکن است از شما گذر کنند و بروند سراغ خبرگزاری‌های غیر و… این شمایید که دارید اصل واقعیت را می‌گویید و آن یکی دارد خبر را تحریف و مخاطب را تحریک می‌کند. نفع او در تحریک مخاطب است و شما به نفع جامعه کار می‌کنید. تفاوت در این است. مردم این را می‌فهمند و بچه‌ها از همه باهوش‌ترند. بچه با نگاه متوجه احوال می‌شود. می‌داند که حالت بد است، می‌داند از چیزی نگرانی؛ اما نمی‌آید آن را انتقال دهد. چون یا بلد نیست یا این فرصت به او داده نشده یا هم که سرخورده و افسرده می‌شود و ممکن است تو را کنار بگذارد. بچه‌ها می‌فهمند.»

به اینجای صحبت‌مان که می‌رسیم اعلام می‌کنند همه‌ی اعضای گروه نمایشی برای تمرین آماده‌اند. فروتن برای دیدن تمرین «دوره‌گردها» دعوتمان می‌کند به سالن برویم.

به دلیل طولانی شدن این بخشِ گفت‌وگو در گزارشی دیگر از تئاتر «دوره‌گردها» و تمرین دلچسب‌شان برایتان خواهم نوشت.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا