«روزی روزگاری سمنگان»؛ نقطه عطف و سکوی پرش گروه تئاتر نیوشا است
نشست نقدوبررسی نمایش «روزی روزگاری سمنگان» با حضور منتقدان، نویسنده، کارگردان و اعضای این گروه نمایشی در تالار مشاهیر تئاتر شهر برگزار شد.
به گزارش آرتیسفر، نشست نقدوبررسی نمایش «روزی روزگاری سمنگان» به کارگردانی محمودرضا رحیمی با حضور نصرالله قادری، فریال آذری و مدیریت رضا آشفته در تالار مشاهیر تئاتر شهر برگزار شد.
فریال آذری در ابتدای این نشست با اشاره به نقد کهنالگویی نمایش گفت: «روزی روزگاری سمنگان» در ژرف ساخت خود به مسئله پسااستعمار و مهاجرت اشاره دارد. جایی که در جهان نابسامان ما وقتی امنیت و اقتصاد در سایه جنگ مورد تهدید قرار میگیرد هر کس که دستش به دهنش میرسد، رفتن را به ماندن ترجیح میدهد و این بار نه نیروی کار ورزیده با بدنی سالم که در دوران پسااستعماری انسان تحصیلکرده و باهوش به بیگاری در سرزمینی دیگر میرود چه اگزیستان او دچار آسیب است و این روش شاید بیدردسرترین روش برای تهی کردن جامعه از اندیشمندانش است.
او ادامه داد: نمایش بارها به اساطیر ایران نقب میزند درست در جایی که پروانه ریواسها را در کوچه پاک میکند و معتقد است همیشه فصل ریواس است نگاه زیرکانهای به اسطوره آفرینش دارد چه در اساطیر ایرانی آدمی فرزند دو ساقه ریواس هم بالای هم است.
این منتقد افزود: نکته دیگری که در این نمایش به چشم میخورد، نگاه به فرهنگ مردسالار است که در جامعه ایرانی سالهای ۶۰ به مراتب پررنگتر از این روزها دیده میشده است. این در جمله جواد آقا: «زنمه مالمه حقمه» به خوبی عیان است و به همین دلیل رفتارهای پرخاشگرانه خویش را توجیه میکند اما درست در جایی که خبر بارداری زنش را متوجه میشود ورق برمیگردد چراکه این زن است که آنچه را که سبب تداوم و بقای نسل او میگردد، به شکم میکشد و ضامن تداوم نسل است.
او گفت: این نمایش علاوه بر استفاده از نشانههای کهنالگویی از نوستالژی نیز برای فضاسازی بهره برده است. سرکشیهای دختر نوجوان قصه که از سه روز پیش از عروسی به بهانه عروسی رژلب مکهای مادرش را میزند و دنبال دامن کلوش و کمر لباس است تا تصاویری که در نمایش از کارتون هایدی و پنکه سقفی و جوراب پارزین که هر روز از مصیب خرید میشود و… بسیاری از عناصر دیگر ما را به سمت سالهای این اتفاق میبرد.
آذری در پایان سخنانش گفت: زمان نمایش حاکی از یک لوپ زمانی است که ما در آن گرفتار آمدهایم پنداری در دایره ما نه نقطه تسلیم که گرفتار تقدیریم و این رنج را از گذشتههای دور تا به امروز و روزگاران پسین به دوش خواهیم کشید و این بزرگترین تراژدی بشر است که از تقدیرش گریزی ندارد.
نصرالله قادری، دیگر منتقد حاضر در این رویداد گفت: در دنیای نمایش و نمایشنامه هر استنباطی که مخاطب براثر دلالتهای متن داشته باشد، درست است. معنا در اثر متکثر است و به تعداد مخاطبان، دانش و نگرش آنها معنا استنباط میشود. نمایش «روزی روزگاری سمنگان» اثری تقلیدی است که معنا در آن ضمنی و پنهان است و مخاطب بسته به دانش و آگاهیاش مفاهیم متفاوتی دریافت خواهد کرد.
این نویسنده و کارگردان با بیان اینکه پایه و اساس نقد، تحلیل یک اثر هست، گفت: هیچ چیزی در کائنات بدون شکل و تصویر نمیتوان فهمید و قابل ارتباط نیست. اولین نکتهای که در این تئاتر مهم است، ارکستراسیون کاراکترها در متن و اجراست. در شکل معمول تئاتری که مخاطبان با آن سروکار دارند، قهرمانپرور است. یعنی تمام توجه نویسنده و کارگردان بر یک کاراکتر هست. اما محمدرضا رحیمی در این اجرا به چنین کاری دست نمیزند و مجموعه بازیگران را میبینید. این شکل نمایش با توجه به قهرمانپروری در سرزمین ما برای کارگردانان خطرناک است.
قادری ادامه داد: شکلگیری اتفاق در یک بازگشت به گذشته خطر دومی است که کارگردان به آن دست میزند و اینجاست که حکم قطعی میدهم روی میدان مین ایستاده است. در شکل اجرایی هم دکور از پیش چیده شدهای وجود ندارد که واقعه در آن اتفاق بیفتد، همزمان با بازی دکور ساخته میشود و این شکل در دنیای تئاتر مدرن رخ میدهد. اما هرگز مکان واقعی نمیسازد، تمام دنیای شکل نمایش دائما مخاطب را به کنشگری دعوت میکند.
او گفت: مخاطب با شکل تئاتر داستانگو یعنی از آغاز، میانه و پایان آشنا هست اما این اثر از پایان شروع میکند و به آغاز برمیگردد. ما در این شکل باید اثبات کنیم که ژانر این اثر چیست؟! اینجا مخاطب متوجه میشود که کار تراژدی است اما نمیتواند اثبات کند و با آن درگیر میشود چراکه اثر عصیانی است بر الگوهای از پیش تعریف شده و مطلقا نگاه امیدوارانه دارد.
این منتقد توضیح داد: این اثر در دنیای مدرن اتفاق میافتد اما بخشی از نگاه نویسنده و کارگردان پستمدرن است. یعنی رویکرد به سنت هست اما آن را در کنار مدرنیته بیان میکند. این اثر کشش را با تعلیق در میزانسن و محتوا بالا برده است. در این نمایش مردها، بچههای کوچکی هستند که ریش و سبیل دارند. و زنها در نقش مادرانگی در مقابل آنها عمل میکنند.
رضا آشفته نیز با اشاره به روند زندگی هنری محمودرضا رحیمی، او را شاگرد مکتب سمندریان دانست و گفت: رحیمی همواره در کارهایش تازگیهایی دارد. اما در نمایش «روزی روزگاری سمنگان» به صورت دقیقتر، ظریفتر و عامدانهتر به سمت تازه بودن میرود. این اثر در اسم، شخصیتپردازی و زبان اجرا متفاوت است و معانی متفاوتی را به مخاطب متبادر میکند. «روزی روزگاری سمنگان» نقطه عطف و سکوی پرش گروه تئاتر نیوشا است.
این منتقد افزود: زندگی و باور به عشق تحت هر شرایطی در زیست مردم خراسان و ادبیات آنها دیده میشود که محمودرضا رحیمی نیز در اثر خود به آن اشاره دارد. رحیمی خوشبختانه کار ضعیف ندارد و تمام آثار او دارای شاخصهها و مولفههای ویژهای است.
او با بیان اینکه موسیقی همواره یکی از ارکان اساسی اجراهای رحیمی است، گفت: موسیقی بسیار درست و به جا در این نمایش استفاده شده است.
آشفته، در پایان رویکرد کارگردان را در این اثر رویکردی برشتی دانست و بیان کرد: در این اثر البته بیش از هرچیز احساس و موسیقی بر من غالب است. زنها در این نمایش بسیار دقیقتر وضعیت را پیش میبرند و احساس زنانه در منطق اجرا نمود بیشتری دارد.
«روزی روزگاری سمنگان» هرشب به جز شنبهها ساعت ۱۸ در تالار چهارسو تئاتر شهر میزبان مخاطبان است.