ناصر پروانی: نسل امروز اهل تمرین و سختی کشیدن نیست / هوش مصنوعی جلوی خلاقیت جوانها را میگیرد
آرام بود و خوش برخورد. از آن دسته آدمهایی که بهقول قدیمیها زود به دل مینشینند. ما در سرویس ادبیات خبرگزاری از قبل میدانستیم که گفتگوی دشواری پیشروی ماست. همینطور هم شد؛ ما در مدّت اندک میزبانی به سرفصل فعالیتها و نقاط شاخص تفکری ایشان هم نرسیدیم. ولی بههرحال همینکه در حد آشنایی اولیه هم که شده دکتر «ناصر پروانی» به جمع دوستان ما اضافه گردید، خدا را شاکریم. آنچه در ادامه به حضورتان تقدیم میگردد خلاصهای از گفتگوی ما با این استاد فرهیخته دانشگاه و شاعر خوشنام ادبیات فارسی است؛ با این توضیح که پیشتر بخشی از گفتگوی ما با وی را در خبرگزاری آرتسیفر منتشر نمودهایم. آن قسمتهای بحث ما و ایشان، مربوط به آموزش ادبیات فارسی در مدارس و رویکرد جوانها به زبان رسمی کشورمان بود. اگر آن دقایق همصحبتی ما را نخواندهاید به اینجای آرتسیفر مراجعه بفرمایید. آنچه در ادامه به حضورتان تقدیم میگردد خلاصهای از گفتگوی ما با این مرد فرهنگ و دانش و ادبیات است.
آغاز راه شاعر شدن / آثار و فعالیتها
در ابتدای گفتگو بد ندیدیم که نا صر پروانی را از زبان خودش بشنویم و بشناسیم. او هم خودش را اینگونه برایمان معرفی نمود: بنده تیرماه ۱۳۵۹ در تهران متولد شدم. در سالهای خیلی دور ساکن خیابان ایران بودیم ولی بهدلیل ارتشی بودن پدرم مدّت زیادی در شهرکهای سازمانی قصرفیروزه یک و دو زندگی کردیم. سال ۱۳۶۸ در مسابقات آموزشگاههای استان تهران نفر اوّل دو رشتۀ شعر و داستاننویسی شدم. آن وقتها با توجه به فضای فکری خانواده و شرایط جامعه شعر آیینی مینوشتم. اصول شاعری را پیش استاد آرام و استاد سازگار یاد گرفتم. از سن بیست و یکی-دو سالگی عالوه بر اشعار آیینی بهسمت شعر عاشقانه هم گرایش پیدا کردم ولی توأم با مباحث اعتقادی خودم. یکی از دوستان میگفت در شعرهای عاشقانۀ تو هم وضویی، نمازی، قبلهای چیزی پیدا میشود و این دم خروس از یکجا میزند بیرون. دیگر اینکه خدا کمک کرد و درسم را تا مقطع دکتری در رشتۀ مدیریت ادامه دادم با اینحال همیشه کار و شغلم عمدتاً در حوزۀ سلامت بوده است. از سی سالگی هم تدریس کارگاهی شعر را شروع کردم. پیشتر کارگاهها را در فرهنگسراها برگزار میکردیم ولی در سالهای اخیر تمرکزمان را گذاشتهایم روی دانشگاهها. البتّه در دورۀ شیو ع کرونا بهمدّت دو سال و اندی برنامهها را بهصورت مجازی برگزار میشد ولی بعد از بهبود شرایط دوباره برگشتیم به روال سابق و جلسات شعر با شور و نشاط خاص خودش برپا میشود. آخرین کتابی که نوشتم «گمنام در قلهها» است. در این کتاب برخی از خاطرات و دستنوشتههای شهیـد احمدرضا احدی را بهصورت تحلیلی آوردهام. این شهید رتبۀ یک کنکور پزشکی بود و شخصیت بسیار والایی داشت. گمنام در قلهها بههمّت بنیاد شهد منتشر گردید. دو تا کتاب دیگر هم با انتشارات شبستان داشتم. «همصحبتی با تقدیر و همصحبتی با فاصلهها» که هر دو مجموعه شعر نیمایی با مضامین اعتقادی و عاشقانه هستند. کتاب «مهربانتر از مرگ» بنده هم یک رمان عاشقانه بهشمار میرود که به چاپ پنجم رسیده و مورد استقبال مردم قرار گرفته است . این رمان که نسخۀ صوتی آن هم با صدای استاد بهروز رضوی در دسترس علاقمندان قرار دارد، به موضوعات مهمی همچون خانواده و فرزندآوری میپردازد. مجموعه غزل «اشکهای سوالی» هم یکی دیگر از کتابهای بنده بهحساب میآید. اخیراً یک کتاب کودک هم نوشتهام به اسم «نقاشیهایی بزرگتر از قاب» که پروژۀ سختی بود امّا بهنظرم کار خوبی از آب درآمده و میتواند مورد توجه مخاطب قرار بگیرد. در این کتاب پانزده نقاشی که کودکان خرمشهری در دوران دفاعمقدس کشیدهاند را انتخاب کرده و برای هرکدام یک داستان کوتاه نوشتهام. خودم فضای حاکم بر این اثر را دوست دارم. «مردانی حوالی خورشید» هم کتاب دیگر بنده است که خاطرات امیر سرتیپ حبیب بقایی فرمانده سابق نیروی هوایی ارتش را بازگو میکند. در این کتاب خواننده با زوایای نادیدۀ زندگی فرماندهان نظامی از جمله زحمات همسرانشان آشنا میشود. «چهل و هیچسالگی» چهل غزل عاشقانه با زمینۀ مفاهیم اعتقادی بهحساب میآید که آنها را در سن چهل سالگی خودم سرودهام.
چرا پروانی بهفکر راهاندازی کارگاه شعر در جمع گروههای پزشکی افتاد؟ / پرورش شاعر از میان کادر درمان
میدانستیم که او همّت بالایی در بخش آموزش و راهاندازی کارگاههای شعرخوانی و شعرسرایی دارد. ناصر پروانی گفتنیهای فراوانی دراینباره دارد. ایشان راجع به شبهای پروانهای گفت: ما دو نوع کارگاه برای دانشجوها برگزار میکنیم؛ کارگاههای آموزشی که در آن بچهها مشق شاعری میکنند و قواعد علمی شعر سرودن را بهصورت آکادمیک یاد میگیرند و جلسات شبهای شعر پروانهای. در شبهای شعر پروانهای شرکتکنندگان شعرهایشان را میخوانند و بنده با توجه به خوانشهای انجام شده نکاتی را گوشزد میکنم. تجربۀ چندینسالۀ بنده نشان داده که این روش تدریس بهتر جواب میدهد و ماندگارتر از شیوۀ آکادمیک است. چون من روی مثالی که خودش خلق کرده توضیح میدهم بههمین سبب هنرآموز مطلب را سادهتر درک میکند. شبهای شعر پروانهای جنبۀ شاد و سرگرمی هم دارد و عمدتاً آن را در مکانهایی مثل خانۀ جلال، خانۀ سیمین، موسسه دهخدا، خانۀ دکترحسابی و کافههای ادبی شهر برگزار میکنیم ولی کلاسهای رسمی آموزش شعر را در خود دانشگاه تشکیل میدهیم تا ارتباطمان با دانشگاه حفظ شود. ما در تمام برنامههایمان دنبال حفظ شأن ادبیات هستیم.
یکی از گروههایی که بهواسطۀ شغل و محیط علمیشان خیلی با کلمات انگلیسی سر و کار دارند پزشکها و سایر کادر مشغول در محیطهای درمانی هستند. مثالً وقتی میخواهند بگویند این را ببند میگویند «کلمپ clamp » کن! یا برای بالا آوردن از واژۀ «الویتelevat » کردن استفاده میکنند. این کلمات در محیطهای درمانی وارد زبانشان میشود که در محاورۀ روزمرۀ مردم نیست. از طرف دیگر این افراد بسیار بااحساس هستند. وقتی هدفتان پول و بهدست آوردن جایگاههای دنیایی نباشد هر چه به آلام انسانها نزدیکتر بشوید باعث صیغل روح شما میشود. بههمین دلیل کسانی که در حرفههای مرتبط با پزشکی کار میکنند روحشان صیغل یافته و بیشتر از دیگران قدر و ارزش نعمت سلامتی را میفهمند. بدیهی است که روح صیغل دیده خروجیهای احساسی بیشتری دارد که این احساس میتواند در قالب شعر و دیگر شعبههای هنر، خودش را بروز بدهد. شما میبینید که در جشنوارههای ادبی مختلف گروههای پزشکی و پیراپزشکی بهخاطر روح لطیفشان آثار بسیار زیبایی ارائه میکنند. اوج جلوهگری این روحیۀ لطیف را میتوانید در جشنواره فرهنگی-هنری نظام سلامت که با عنوان سیمرغ برگزار میگردد مشاهده کنید. همین دلایل منفی و مثبت بنده را مصمم کرد که با راهاندازی «کارگاه شعر» از یکطرف جلوی دور شدن این عزیزان از زبان فارسی را بگیرم و از سمت دیگر احساس آنها را به سمت سرودن شعر هدایت کنم. بحمدالله کارگاههای ما خروجیهای خوبی هم داشته است. بهعنوان مثال در این مدّت هفت-هشت ساله ۳۰ نفر از هنرجوها بهصورت مستقل دیوان اشعارشان را چاپ کردهاند و همچنین کتاب خود کارگاه با نام «پروانهها مینویسند» با ۱۵۰ اثر از ۵۰ نفر منتشر شد که در بین آنها از اعضای هیئت علمی و اساتید باتجربۀ دانشگاه تا دانشجوی هجدهساله حضور دارند. ما جشنوارۀ ملّی «قصه عشاق» را هم با مشارکت دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، حوزههنری، بنیاد حفظ آثار و بنیاد شهید برگزار کردیم که خروجی کارگاه شبهای پروانهای بود. یک چیزی در حدود ۱۱۰۰ اثر از ۳۱ استان به دبیرخانۀ جشنواره رسید و ۱۷ منتخب داشت. برنامه «قرص قافیه» با همکاری شبکۀ سلامت تلویزیون هم بهزودی تقدیم مردم بهویژه دوستداران شعر فارسی خواهد شد.
جوانها کدام قالب شعری را میپسندند؟ / چرا نسل امروز سادهپسند شده و اهل تمرین و تلاش نیست؟ / خطر هوش مصنوعی برای ادبیات فارسی چیست؟
ناصر پروانی رابطۀ تنگاتنگی با جوانها دارد. اهمّیت ارتباط جوانها با ادبیات فارسی بهانهای شد تا نظر او در این رابطه را جویا شویم. پروانی خیلی منطقی به مسئله نگاه کرد و افزود: بهنظر من نسل امروز نسل ممارست و تمرین و سختی کشیدن نیست و میخواهد ره صدساله را یکشبه طی کند. من شعر سپید یا نیمایی را سادهتر از غزل نمیدانم؛ برای خود من که غزلسرا هستم این قالب یعنی غزل راحتتر از سایر گونههای شعری است. لکن باید بپذیریم که در دنیای شعر فارسی اشعار کلاسیک پرچمداری میکنند و بیشک در بین قالبهای کلاسیک، غزل شعر پرچمدار شعر ایرانزمین بهشمار میرود. این را از روی تعصب عرض نمیکنم. اصولاً از بُعد روانشناختی، نوع ساختار واژهها، نوع قالب و جانمایی ردیف و قافیه در غزل بهترین ارتباط را با ذهن مخاطب برقرار میکند. روانشناسها معتقدند ریتم غزل بهوسیلۀ قافیه باعث انتظار ذهنی مخاطب برای شنیدن یا خواندن مصرع و بیت بعدی میشود. با اینحال بروز و ظهور شعر نو نیمایی کمک زیادی به انتقال مفهوم کرده است. ما در شعر کلاسیک هم برای بیان مفاهیم مختلف، از گونههای شعری متناسب با آن مفهوم استفاده میکنیم. بهعنوان مثال برای تعزیه از «بحر طویل» و برای مراثی بلند از ترجیعبند و در مدح یک فرد زنده از قصیده بهره میبریم. قالب غزل هم عمدتاً در بیان مفاهیم عاشقانه و برخی موضوعات اجتماعی کاربرد دارد. در کوتاهگوییها مثل رباعی، دوبیتی و یا تکبیتی، مفاهیم فوقالعاده و شاخص به مخاطب منتقل میشوند. همانطور که مییینید سر سفرۀ شعر کلاسیک برای همۀ ذائقهها غذا چیده شده است.
حالا چرا ما بهسمت تغییر رفتهایم؟ اولاً باید اشاره کنم که تغییر موجب پویایی میشود و پویایی خاصیت مهم ذهن بشر بهحساب میآید. قرار نیست ما یکجا بایستیم و حرکت نکنیم. یکبار بعد از غزل خواندن من نوجوانی آمد جلو و گفت اینها که شما میخوانی شعر نیست! شعر سپید بخوان برای ما. با اینکه تا پیش از آن من اهل سرودن شعر سپید نبودم و خیلی هم آن را قبول نداشتم از آن به بعد شروع کردم به نوشتن شعر سپید. ما باید زبان اشعارمان را با نیاز دنیای امروزمان همگام کنیم. من باید در چارچوب قواعد و ساختار ادبیات فارسی، واژههایی را بهکار بگیرم که نسل جوان آن را بفهمد. من نمیتوانم هنگام سوار اتوبوس شدن به راننده بگویم که درب پسین را بگشا تا من سوار بشوم. به کلمۀ دوم نرسیده اتوبوس رفته و من جاماندهام. ما اگر نتوانیم به زبان روز با نسل جوان حرف بزنیم دشمن آنها را بهسمت خودش میکشاند. ما روی اعتقاداتمان میایستیم ولی زبان بیان اعتقاداتمان باید طوری باشد که جوانها آن را بپذیرند. بنده به تأسی از حضرت آقا دوباره تأکید میکنم که زبان بیان اعتقاداتمان باید زبان هنر باشد که اگر نباشد بازنده خواهیدم شد و بچههایمان به جایی میروند که خوراک جذاب برایشان تدارک دیده شده باشد. من معتقدم گرایش جوانها بهسمت هایکو، شعر سپید و حتا شعر نو نیمایی برمیگردد به رویکرد کلّی حاکم بر فضای اجتماعی آنها که از هر چیز سادهاش را میخواهند. اصلاً مگر جوان امروز غزل هفت بیتی را میخواند؟ این نسل بهدنبال تک بیتها و تک مصرعهاست. شما در فضای مجازی میبینید که کاربرهای جوان یک بیتی را حفظ کرده و مدام تکرار میکنند ولی نه شاعرش را میشناسد و نه حتا یک مرتبه بیتهای پایین و بالای آن را خواندهاند. این را هم اضافه کنم که بسیاری از شعرهایی که بهعنوان سپید ارائه میشوند، اصلاً سپید نیستند استانداردهای لازم را ندارند. بهنظر من اگر ما همین مسیری که در آن هستیم را طی کنیم در آیندۀ نزدیک شاهد خلق آثار برجسته و فاخر ادبی نخواهیم بود.
چاشنی سهلخواهی نسل جدید به همراه مسیرهای غلطی که برای هدایت زبان فارسی انتخاب شده و با این ناخداهای امروز زبان فارسی، ما محکوم به زندگی کردن در قعر دریاها هستیم؛ کشتی زبان فارسی با این شرایط قطعاً غرق میشود. این نتیجهگیری براساس هجمههایی است که تا الان به زبان فارسی وارد شده و ما نمیدانیم که نقشۀ فردای دشمن چیست. امروزه خطر «هوش مصنوعی» مسائلی که به خلق کردن ارتباط دارند از جمله ادبیات ما را تهدید میکند. اینکه چند کلمه به نرمافزار بدهی و او یک داستان کوتاه به تو تحویل بدهد، حقیقتاً چیز خطرناکی است و جلوی خلاقیت جوانها را میگیرد. جامعۀ علمی و متولیان امور باید برای این مقابله با این خطر راهکار پیدا کند.
آموزش را جدی بگیریم / توصیۀ ناصر پروانی به مسئولین فرهنگی و هنری کشور / لزوم گفتگوی هنرمندانه با جوانها
ناصر پروانی نکات جالب و آموزندهای هم در حوزۀ آموزش و نگاه مسئولین به تولیدات هنری داشت که بخش اعظم آن ماحصل دانش و تجربۀ خودش بود. این شاعر خوش بیان کشورمان خاطرنشان کرد: زکات علم نشر آن است. اگر چیزی بلد هستیم بنابر سفارش دین و تأکید مکرر اساتید، با یاد دادن بیشتر میشود. بدون غلو و اغراق شاعرانه باید بگویم که دریافتی معنوی من در کارگاهها بسیار فراوانتر از بچههایی است که پای درس من نشستهاند. در مسائل احساسی زوایایی وجود دارد که شاید به ذهن یک دانشجو برسد و من تابحال از آن زاویه به موضوع نگاه نکرده باشم. بارها قفلهای ذهنی من در گپوگفتهای کارگاهی باز شدهاند. هر چه ما در مجاورت افراد برای آموزش دادن باشیم خودمان آموزشهای افزونتری دریافت میکنیم. مگر میشود من در یک کارگاه ۴۰ غزل از طیفهای مختلف اجتماعی و فکری بشنوم و برایم عایدی نداشته باشد؟ خود بنده بهترین مطالب را از جوشش ذوق بچههای شرکت کننده در کارگاه یاد گرفتهام و قویتر شدهام. بنده از مسئولین خواهشمندم در امور ادبی و هنری دخالت نکنند؛ درواقع خط بدهند امّا خطکش نه! هنر با محصور کردن خفه میشود. وظیفۀ دستگاهها خطدهی است و باید اذهان را تربیت کنند تا درست بنویسند. من نمیگویم فضای هنر یله و رها باشد ولی اگر هنرمند تربیت شود، هنرش خود به خود از انحراف مصون میماند.
من یک وقت پیشنهاد دادم دانه به دانه روی کتابها دست نگذارید که این خوب است و آن بد. در عالم پزشکی فرد بعد از گذراندن کلاسها و رسیدن به مهارت مجوز طبابت دریافت میکند. یعنی به او اجازه میدهند که مثلاً به مدّت یکسال اجازۀ درمان بیمارها را داری. در این مدّت تک تک مریضها و نوع درمان او را کنترل نمیکنند. ما گفتیم شما به شاعر مجوز بدهید نه به کتاب و اثرش. او میداند که اگر بد بنویسد مجازات شده و دیگر مجوز تولید اثر نخواهد داشت. پس حتماً دقت میکند که تولیداتش حریم قانون را نشکند. این باز گذاشتن اذهان موجب خلق آثار هنری ارزشمندتر خواهد شد. وقتی دخالت دستگاههای فرهنگی زیاد باشد همۀ آثار شبیه هم خواهد شد؛ حتا اگر همۀ آنها خوب باشند هم مطلوب نیست. مثل تفاوت جنگل طبیعی و مصنوعی. جنگل مصنوعی که تمام درختهایش با نظم و آراستگی کنار هم قرار گرفتهاند هرگز مثل جنگلهای طبیعی حال خوب کن و لذّتبخش نیست. اگر ما مردم را از جنگل طبیعی محروم کنیم خودشان از جلوی آن رد میشوند و می روند بهدنبال جنگلهای طبیعی. در اینصورت با جامعهای ترجمهخوان مواجه خواهیم شد که تولیدات دیگران را مصرف میکند. نظارت بر آثار هنری نمیتواند هنرمندانه نباشد. بهقول حضرت آقا باید با جوان هنرمندانه حرف بزنیم تا حرفمان را قبول کند. ما بعضاً بهواسطۀ نشناختن دین و اعتقادات، چارچوبهای غلط درست میکنیم. این چارچوبها آسیبزننده و خفهکننده هستند. در حالت خفقان آثار هنری و زیبا خلق نمیشود. ما باید کاری کنیم که آدمها خود کنترلی داشته باشند و خودشان بهسمت ارائۀ آثار نامناسب نروند. اگر مسئولین حرف حضرت آقا را گوش نکنند و بیانشان هنری نباشد، موفق نمیشوند و مردم آنها را کنار میگذارند.
بی تو غروب جمعه هم بیاعتبار است / وقتی نباشی سکهی ما بیعیار است
این خندههای نصفه نیمه شادیم نیست / اینها نشانی از نقابی بیقرار است
… دلبستگی نه! دلزده نه! دل بریده / حال من از حال خودم در انزجار است
«یا مونس کلّ وحید» فرصتی نیست / مانند ما تنها گمانم بیشمار است
از من فقط تصویری از یک عشق مانده / از تو امیدی که مسیرش انتظار است
از پیلهها کردم شکایت عشق خندید / پروانه باشی، پیلهها هم خندهدار است
اشکهای سوالی – صفحۀ ۵۲