فرهنگ و ادبيات

اشعاری از شاعران پارسی زبان درباره قدس

«قدس شریف و فلسطین اشغالی، تا آزاد نشده است؛ مسئله نخست دفاع مقدس جهان اسلام است.» با همین نگاه الهی سیاسی امام خمینی (ره) بود که آخرین جمعه ماه رمضان را روز قدس نامیدند برای اینکه این بینش ماندگار شود. تمام مسلمانان تلاش کردند به نوعی از این مناسبت پاسداری کنند. علیرضا قزوه از شاعران ایرانی است که آثار فراوانی با مضمون روز قدس خلق کرد. در یکی از اشعارش می‌خوانیم:

«درخت سیب را می‌آورندبا دستبندبه جرم این که چراسیب هایش را، چون سنگ، پرتاب کرده است!درخت پرتقال را می‌آورندبه جرم این که چرامیوه‌های امسالش خونین است!درخت زیتون را می‌آورندبه جرم این که چرایک در میان گلوله به دنیا آورده است!دادگاه، رسمی ستمتّهم موجی ست که به او ایست داده اندو نایستادمتّهم کبوتری ستکه از قبه الصخره نرفتمتّهم، گنجشکی ستکه زبان عبری نمی‌داند!دادگاه، رسمی ستمتّهم، درخت سدره المنت‌ها ستو جاده‌ای که به معراج می‌رودمتّهم، تمام سنگ قبرهایندکه بسم الله دارندو تمام مادرانکه در شکم هاشان.فرزندانی دارند.سنگ در مشت.»

سرودن درباره روز قدس تنها در ایران دیده نمی‌شود. در ادبیات نوظهور هند هم جایگاه خوبی دارد. شاعران اردو زبان در زمینه آرمان و اندیشه شان بکدست، همراه و همدل هستند و آرمان قدس برایشان اهمیت دارد. در پاکستان هم شعر‌های زیادی درباره فلسطین به زبان اردو سروده شد. تا حدی که عاصف فرخی یکی از شماره‌های مجله «دنیازاد» را به شعر فلسطین اختصاص داد.

احمد شهریار از جمله شاعران پاکستانی است که به زبان‌های اردو، فارسی و انگلیسی درباره فلسطین شعر سرود. از جمله آثارش می‌توان به شعر زیر اشاره کرد:

«این کودک از نسل غیرت آن مرد از خیل ننگ است

غیرت درافتاده با ننگ این جنگ سنگ و تفنگ است

این خاک اسطوره خیز استدارد هزاران اساطیر

هر کودکی از فلسطین از افتخارات جنگ است.چون برگ گل فارغ است از هر داغ ننگ و ندامت

بر پشت او رد باتوم، چون خط پشت پلنگ است

با هر نفس دشمن تو سنگ تو را زد به سینه.

چون جای قلب از قساوت در سینه‌اش تکه سنگ استلعنت بر آن کشوری کهخالی کند پشتتان را

این سخت جای تأسف این واقعاً جای ننگ استهمت نما تا ببینی آینده بهتری را‌ای دوست طاقت بیاور.چون عرصه ظلم تنگ استاین سرزمین خو گرفته‌ست با بوی باروت امروز

فردا، ولی وضع این نیست فردا که خیلی قشنگ است»

گفتمان «تو را‌ ای کهن بوم و بر» یکی از گفتمان‌های شعر فارسی است. این گفتمان در شعر شاعران افغانستان که مهاجرت کردند بیشتر می‌توان دیدم. این مسئله به شعر و ادبیات افغانستان هم کشیده شد. نگاه فراملی مقاومت و پایداری در شعر افغانستان نمونه‌های زیادی دارد. از جمله آثار محمد کاظم کاظمی درباره فلسطین می‌توان به شعر زیر اشاره کرد:

«بیار باره که امشب سوار خواهم شدبه دور دستِ گمان رهسپار خواهم شدبیار باره که باید ز جان گسسته رویمعنان مبند، که باید عنان گسسته رویمبسوز بستر ما را که وقتِ خفتن نیستمپرس مقصد ما را، مجالِ گفتن نیستببین به جاده رنج آورِ رفاقت سوزببین به جاده تابوت سازِ طاقت سوزببین مصیبت این راه کاروان کُش رامزن صلای سفر، خفتگان سرخوش رابسوز بستر ما را که وقت خفتن نیستمپرس مقصد ما را، مجال گفتن نیستهمین ره است که آن مرد، با صلیب گذشتهمین ره است که آن تشنه لب، غریب گذشتهمین ره است که پیر قریش، قافله بردهمین ره است که آن زخمدارِ کوفه، سپردهزار باره در این جاده نعل ساییده استهزار خاره در آن خون تازه نوشیده استحکایتی است ز نیل و عصا به پیچ و خَمَشروایتی است ز اجداد ما به هر قدمشببین که بیرق آن رهروان به شانه ماستبیار باره که هنگام تازیانه ماستز دوش ما نَبَرد گردباد، بیرق رابه عبدود ندهیم اختیار خندق رابیار باره و زین کن، شتاب باید کردو قلعه بر سر مرحب خراب باید کردسپاه خصم، نمک خوردگان شیطان‌اندسیاهکار و سیه رو، یزید را مانندسپاه خصم ندانم شمارشان چند استسرِ شمار ندارم که دست من بند استپس از مقابله، وقتی که گاه رفتن بودز تیغ خویش بپرسم که چند گردن بودبیار باره که باید ز جان گسسته رویمعنان مبند که باید عنان گسسته رویمبسوز بستر ما را که وقت خفتن نیستمپرس مقصد ما را، مجال گفتن نیستمدوز در پی ما چشم انتظار به دشتکه باره تند رکاب است و راه، بی برگشتدر این کویر نبینی دگر نشانم رامگر دمی که بیارند استخوانم راز بس فتاده به هر دشت و در غبار من استبه هر کجا که گذر می‌کنی، مزار من استمن از مدینه سخن‌های تلخ می‌گویمز بی نوایی نی‌های بلخ می‌گویمز دشتِ تشنه قرآن و نیزه آمده‌امز کوچه‌های غریب هویزه آمده‌امفسانه سازی مصر و دمشق نشناسمکه عشق زاده ام و غیر عشق نشناسمبده به وارث من تیغ بی‌نیام مرابه کودکان پس از من بگو پیام مراکه مشت خاک مرا بعد مرگ، خشت زنندبه فرق خصم سیه‌کار بدسرشت زنندبیار باره که باید ز جان گسسته رویمعنان مبند، که باید عنان گسسته رویمبسوز بستر ما را که وقت خفتن نیستبیار باره که دیگر مجال گفتن نیست» آرتسیفر فرهنگی هنری ادبیات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا