رضا یزدانی خوانندهاي كه بازيگري را عاشقانه دوست دارد…
گفت و گوی ویژه– رضا یزدانی در میدان سرخ : من خوانندهام ولي بازيگري برايم بسيار جدي است
آرت سی فر؛ سريال ميدان سرخ با داستاني جديد و ساختاري متفاوت آمده تا بخش گمشده سريالهاي شبكه نمايش خانگي را پُر كند. در حاليكه اكثر سريالهاي شبكه خانگي يا كمدي هستند يا عاشقانه و تاريخي، ميدان سرخ يك اكشن مهيج است كه ميخواهد با درخشش ستارگان پرشمارش به يك سريال ماندگار تبديل شود. این روزها که اسم ستاره پاپ دنیای موسیقی و عکسش را با گریمی متفاوت در تبلیغات سریال میدان سرخ دیدهاید، حتما برایتان جالب است بدانید رضا یزدانی درباره تجربه بازی در سومین سریالش و از نقش جالب و جذاب گروچف چه میگوید! او که تجربه خواندن تیتراژ بیش از ۳۰ فیلم و سریال را در کارنامه خود دارد، این روزها بیشتر از خوانندگی مشغول بازیگری است و باید ببینیم کنار دیگر ستارگان این سریال چطور نقشآفرینی کردهاست. به بهانه ورود کاراکترش به سریال میدان سرخ و درخشش در نقش متفاوت گروچف، با او همراه شديم تا بيشتر درباره اين تجربه متفاوت و تازه بدانيم…
-آقی یزدانی در ابتدا برايمان بگوييد كه ورودتان به ميدان سرخ چطور شكل گرفت و چه پروسهاي طي شد تا وارد اين سريال شديد؟
*اول من خودم اصرار داشتم که چند قسمت از سریال را ببینم. آقای بهرامیان هم برایم نقش را تعریف کرد و گفت چطور شخصيتي است. من قبلا با ایشان سریال از یادها رفته را کار کرده بودم و چهره و حالتهای صورتم و زوایایش را میدانست. در گریم هم مرتب میگفت این صورت تخت است. این کار را کنیم و آن تغییر را ایجاد کنیم. به خطوط چهره من اضافه میکردند. این چروکهای پیشانی و گودی زیر گونهها را که الان میبینید، من هیچکدام را ندارم. اینها همه اضافه شده تا به خشونت نقش کمک کند. من در نگاهم و در چشمهایم این حجم از خشونت را ندارم و با گریم اضافه شد!
-چطور به گروچف رسیدید؟ غیر از گریم چه تلاشهایی کردید تا این نقش دربیاید؟
*از زمان کارگردانی آقای بهرامیان به سریال اضافه شدم. شاید باورتان نشود، روزی که تست گریم داشتیم، یک روز تمام طول کشید. یعنی از صبح آمدم و گریمم شب تمام شد. موهایم بلند بود ولی نه آن بلندي همیشگی. قبلش سر فیلم آهو (آقای گلمکانی) بودم آنجا موهایم را کوتاه کردم و بعد هم بهمن و اسفند رفتم سر کار آقای کیمیایی. آنجا هم موهایم کوتاه بود و گریم متفاوتی داشتم که مربوط به سال ۱۳۳۲ میشود. اما وقتی سر این کار آمدم موی معمولی داشتم. اصلا تصورم این نبود که قرار است به این شکل دربیایم.
-پس گريم شما سر اين سريال خودش داستان مفصلي دارد…
*گریم را همینطور از صبح شروع کردیم، اول موهای کنار سرم کوتاه شد، بعد آلمانی شد، بعد تیغ زدند، رنگ کردند، بعد ابروها رنگ شد، بعد تتوی دست انجام شد، بعد تتوی گردن و… یک دفعه در آینه دیدم كه چه شده است. من در همین روند این آدم را پیدا کردهام و خیلی سریع همه چیز شکل گرفت. از صبح تا بعدازظهر این نقش کمکم جلوی چشم من داشت جان میگرفت.
-این گروچف کیست؟
*گروچف یک مرد میانسال است که ما گذشتهاش را نمیبینیم اما میتوانیم حدس بزنیم. از آدمهایی است که حسابی سختی کشیده است. چون این مدل آدمها همگی گذشته ناآرامی داشتهاند. از یک جایی باید این سختیها را کشیده باشند و این اذیتها را در زندگی تحمل کرده باشند تا چنین آدمی بار بیاید که این همه خشونت دارد. نمونههای خارجی چنین شخصیتهایی را زیاد دیدهایم. گذشتهشان هم نشان داده شده که چطور چنین آدمی شدهاند. مثلا پدر و مادرش را کشتهاند. در سریال هم وقتی دختر شیدا (مهتاب کرامتی) را گروگان میگیرد، با خودم همیشه فکر میکردم این اتفاق برای خود گروچف هم افتاده است. توسط یک مافیایی گرفته شده و با خشونت بزرگ شده است.
-غیر از این گریم سخت و سابقه نقش، کدام ویژگی برایتان جالبتر بود؟
*من عاشق سینمای نوآر هستم و دوست داشتم این نقش را بازی کنم. دقیقا منتظرش بودم و به آن فکر میکردم. چند سال است برای بازی کردن در چنین نقشی منتظرم. همیشه آدم به چیزی که فکر میکند، میرسد.
-آقای یزدانی سومین تجربه بازیگریتان در سریال چطور بود؟
*تجربه خیلی خوبی است. همانطور که گفتم سینمای مورد علاقهام سینمای نوآر است برای همین خیلی دوست داشتم چنین نقشی را بازی کنم. من یک تجربه البته نه به این شکل منفی و خشن اما تقریبا نزدیک به این فضا در سریال از یادها رفته داشتم. شازدهای که در قدرت بود و کاراکتر منفی داشت اما عاشقپیشه هم بود. یک سال و نیم هم سر آن سریال بودم، اما به این شکل از شخصیت منفی که نمایش خشونت زیادی هم داشته باشد، خیلی برام جذاب بود و همانطور که گفتم خیلی سریع هم به نقش رسیدم.
-خودتان بيشتر دوست دارید بیشتر اکشن کار کنید یا عاشقانه؟
*فرقی ندارد. من در این دوران کرونا و قبل از این سریال ۵ تا فیلم سینمایی کار کردم که نقشهای متنوعی در آنها داشتم. مثلا در فیلم امیرحسین ثقفی، کوچه ژاپنیها، نقش خیلی منفی دارم که آن هم خیلی خشن است. آن هم کاراکتر عاشقانهای ندارد ولی یک فیلم دیگر دارم به اسم شب هامون،-که نمیدانم کی پخش میشود ولي تنها دوتا بازیگر دارد، من و خانم نازنین فراهانی. آنجا هم نقش منفی بازی کردهام اما بطنِ شخصیت، آدم احساساتی است و زوایای پنهان خودش را دارد.
-از نظر مردم چطور؟ بازخورد کدام نقش بین مخاطبان بیشتر بوده؟
*هیچکدام از نقشهای منفی و این فیلمهایی که گفتم هنوز اکران نشده تا بازخوردش را بین مخاطبان ببینم. نقشم در سریال میدان سرخ هم هنوز كامل دیده نشده بنابراین باید ببینم بعد از دیده شدن این کارها، نظر مخاطبان چیست و چه بازخوردی میگیرم؟ در سریال از یادها رفته با اینکه نقش منفی داشتم، مخاطبان دوستش داشتند و وقتی کاراکتر در قسمت ۱۵ مُرد، طبق آمار خود تلویزیون، سریال ۴۳ درصد بینندهاش را از دست داد. چون یک ضلع از آن 3 ضلع عاشقانه حذف شد.
-کدام کاراکتر سریال میدان سرخ از همه جذابتر است؟
*کاراکترها در این سریال هر کدام جذابیتهای خودشان را دارند. هر کدام به صورت مستقل جذاب هستند و بیننده را میتوانند با خودشان همراه کنند. من هم همه سریال را ندیدهام که بتوانم کاراکتر مورد علاقهام را نام ببرم اما تا اینجا گروچف. (میخندد)
-در میدان سرخ سکانسی بوده که خیلی دوستش دارید و منتظر پخش آن باشید؟
*بله. یک سکانس هست که بازی در کنار بهرام افشاری است. سکانس رولت روسی. خیلی سکانس جذابی شده است. در سینمای ایران تا به حال مشابهش را نداشتیم.
-پارتنرهای شما بیشتر کدام بازیگران هستند؟ با کدامشان توانستید در کار رابطه بهتری داشته باشید؟
*تقریبا با همه بازیگران سریال بازی دارم. با همه درگیر هستم. بچهها همه از دوستان من هستند، اما با خانم مهتاب کرامتی از خیلی قدیم دوستی دارم. همیشه به کنسرتهای من آمدهاند. همیشه آنپلاگدهایی که میگذاشتم آمدهاند، یک فیلم هم برایشان بازی کردهام درواقع ايشان تهیهکننده فیلم تیکآف بودند که من آنجا در خدمتشان بودم و در بوشهر سر آن فیلم خیلی خاطرات خوبی داریم و همین آشنایی باعث شد تا بدهبستان ما در سریال خیلی جذاب شده باشد.
-و مانیا چطور؟
*مانیا که عشق من است. ما از قدیم سر تئاترهای آقای رحمانیان دوبار با هم همکار بودیم. خیلی دختر ناز و شیرینی است. یک سکانسی داشتیم که مانیا بالای کوه بازی داشت. کات که دادند، از کوه میآمد پایین که دیدم در دامنه کوه دارد به سختی پایین میآید. من طوری رفتم در دل کوه تا این بچه را بگیرم که دست و پاهای خودم زخم شد. چون همهمان زمین خوردیم. خیلی نگرانش بودم در آن لحظه.
-فکر میکنید حالا كه سريال در حال پخش است چه اتفاقی برای سریال بیفتد؟ چه بازخوردی از تماشاگر میگیرید؟
*فکر میکنم اتفاق خیلی خوبی بیفتد. مردم میدان سرخ را خیلی دوست خواهند داشت. چون این جنس از کار را تا حالا در سریالسازی ایران نداشتهایم. کاری که اینقدر پروداکشن قوی، فیلمبرداری درجه یک، جلوههای ویژه عالی و داستان جذابی داشته باشد. تریلری است که به نظرم شبیهاش را نداشتهایم.
-برگ برنده سریال میدان سرخ چیست؟
*افتوخیزهای سریال، صحنههای زد و خورد و مهیجی که دارد، بازیگرانی که همگی بهنام هستند، روابط کاراکترها با هم و زوایای پنهانی که بیننده تا آخر نمیداند، معمایی بودنش که تا اواخر سریال هم حل نمیشود و به نظرم اینها دلیل جذابیت میدان سرخ است.
-وقتی به عنوان بازیگر در یک سریال باشید، با وقتی که به عنوان خواننده تیتراژ همراه سریال هستید حس شما به آن کار و احساس تعلقتان چه فرقی دارد؟ به هر حال در بازیگری زمان بیشتری هم همراه پروژه هستید!
*این موضوع بستگی به پروژه دارد. زمانی میبینید ۳ هفته مانده به پخش میگویند تیتراژ میخواهیم. در تلویزیون بیشتر این اتفاق میافتد. ولی در سینما بیشتر اینطور است که از پیش تولید در کنار کار هستم. بنابراین، به عنوان خواننده تیتراژ یک فیلم یا سریال، خیلی به این بستگی دارد که چه زمانی صدایت کنند و چه زمانی کار را بخواهند و چقدر وقت داری و چقدر میتوانی انرژی بگذاری و…
-اگر شرایط نرمال باشد و به موقع هم صدایتان کنند، کدام برای رضا یزدانی جذابتر است؟ به عنوان یک بازیگر جزئی از یک کار باشید یا به عنوان خواننده؟
*خیلی فرق میکند! من در تمام شرایطی که میگویید بودهام. یک وقت بوده که شهرام شاهحسینی زنگ زده گفته رضا آنتن دارم و خودم اصلا فکر نمیکردم کار خوبی دربیاید. اما نتیجه میشود، ترانه زخمی برای سریال پرستاران که روزبه بمانی گفت: چی از این بهتر که زخمم میزنی، این یعنی هر لحظه تو تن منی، شب خودت زخمامو میبندی برام، صبح خودت دوباره خنجر میزنی… خیلی ترانه زیبایی بود. یادم است در تئاتری کار میکردم و پشتصحنه آن تئاتر، آهنگش را ساختم. حتی یادم هست بچهها آمدند گفتند رضا صدایت تا روی صحنه میآید (میخندد). یکربع زمان برد تا ساختمش! هم این تجربه را داشتهام و کار مصطفی کیایی که آمد و گفت من دارم فیلم میسازم از پیشتولید بیا و کنارم باش. زمانی هم بوده که خودم بازی میکردم مثل از یادها رفته و گفتند که میخواهیم کلیپ هم داشته باشیم ولی من ترجیح میدادم تیتراژش را نخوانم.
-همه این سوالها را پرسیدیم تا برسیم به اینکه پس دوری میکنید که هم بازیگر یک کار باشید هم خواننده تیتراژش؟
*بله. من دوست دارم تیتراژ کاری را که در آن بازی میکنم، نخوانم. اینجا هم همینطور است. فرزاد تیتراژ را خوانده. فکر میکنم اینطوری درستتر است. ولی خُب مدلی هم بوده که در کاری هم بازی کرده باشم و هم تیتراژ را خواندهام. به هر حال ۲۰ سال است که کار میکنم و همه شکلش را تجربه کردهام. اما مدل درستتر همینی است که در سریال میدان سرخ رخ داد.
-ترجیح میدهید در تیتراژ کارها اسمتان به عنوان خواننده بیاید یا بازیگر؟
*خیلی فرق دارد… من نمیتوانم جواب بدهم. الان اگر به من بگویند تو بازیگری یا خوانندهای میگویم من خوانندهام. من تمام عمرم خوانندگی کردم. از یک جایی برای من بازیگری جدی شد. مثلا در تهران تهران بازی کردم، بوی گندم را بازی کردم. در جاهای مختلف تجربههای متنوعی داشتم ولی در نهایت خوانندهام. تا اینکه رسیدم به فیلم تیکآف احسان عبدیپور. تا آن موقع من دنبال بازیگری نبودم. از آن فیلم بود که بازیگری برای من جدی شد. سال ۸۲ که من در فیلمهای آقای کیمیایی بازی میکردم اصلا اینترنت به این شکل وجود نداشت. چهارتا مطبوعات بود و همه سرودست میشکستند برای عکس روی جلد. اینستاگرام نبود که یک پست بگذاری و میلیونها نفر ببینند. دنبال تیراژ ۱۰ هزارتایی بودند همه! ولی بعدها همه چیز تغییر کرد. معادلات عوض شد. من همیشه دنبال این بودم که بیایم در یک فیلم بخوانم، دوتا صحنه هم دیده شوم که ترانهام دیده شود. چون ابزار دیگری نبود. خیلی مهم بود که تو بتوانی بروی در یک فیلم سینمایی بخوانی و در جای دیگری غیر از موسیقی دیده شوی. ولی بعد از تیکآف خیلیها به من گفتند تو چقدر خوب بازی کردی. اين را من از خیلیها كه آدمهای درستی چون پوران درخشنده و فرهاد اصلانی بودند، شنیدم. اینجاست که تو میفهمی داری درست مسیر را طی میکنی. همینجوری دیالوگ حفظ نمیکنی که بگویی و تمام شود. بعدها شد سریال از یادها رفته که یک سال و نیم سر کار بودم و برایم کار کردن با بهرام مثل یک مدرسه بود. دیگر بازیگری شد یک بخشی از زندگیام.
-این مدت بدون کنسرت حتما سخت گذشته؟
*این دوسالی که به خاطر کرونا نتوانستهام روی استیج بروم، دارم دق میکنم. واقعا دارم دق میکنم. چندروز پیش داشتم یکی از کنسرتهایم را نگاه میکردم دیدم بیاختیار گریه میکنم. خیلی حالم بد شد. شما نمیدانید. انرژی که روی استیج از مردم میگیری در هیچ فیلمی، در هیچ سینمایی، در هیچ کجای جهان نمیگیری. یعنی آن لحظهای که وارد استیج میشوی و ۳ هزار نفر برایت فریاد میکشند و آن حجم از انرژی سمتت میآید و تو با آن روبرو میشوی، آن لحظهها اصلا جزو عمرت محاسبه نمیشود!
-برای دیدن سریال هیجان زدهاید؟
*قطعا. خیلی دوست دارم بتوانم ریاکشنهای طرفدارانم و مردم را ببینم. تیزر سریال هم خیلی خوب بود و کاری شد که بیننده را دعوت میکند به دیدن سریال. طرفدارانم از دیدن این قیافه حسابی تعجب کردهاند و میخواهند زودتر ببیند ماجرا چیست. در صفحهام که تیزر را منتشر کردم، خیلیها بهتزده شدند. انگار نمیدانند چی بنویسند. نمیدانند چه ریاکشنی باید نشان دهند. به مخاطبان هم پيشنهاد ميكنم كه حتما میدان سرخ را ببینید برای اینکه لحظات غافلگیرکننده زیادی برایتان دارد.