هر وداع تصویری از مرگ است | نگاهی به مجموعه شعر «مردگان من و اندک زندههایی که دوست داشتم»
گروه فرهنگ و ادبیات آرتسیفر: در یادداشت این استاد ادبیات دانشگاه که در اختیار آرتسیفر قرار داده، آمده است: «مجموعه شعر «مردگان من و اندک زندههایی که دوست داشتم» توسط انتشارات ایهام به چاپ رسیده و با استقبال خوبی هم روبهرو شده است. جواد محمدی شاعر مجموعه، جوانی مستعد، آگاه و اندیشهمند در حوزه شعر و نمایشنامه قلم میزند. شعرهایی در این مجموعه میخوانی و میشنوی که در نهایت کوتاهی و ایجاز بیان شده است. اشعاری ساده، گویا، صریح و عمیق در معنا.
در این مجموعه لایههای معنایی چند بعدی است و گاه زوایای اندیشه فردی میشود و چند شعر با حالت شناور و درهم تنیده سروده شده. کشف حقایقی که تنها از منظر احساس و عاطفه شاعرانه قابل رویت و قابلتامل و بازگشایی است. تلفیق موتیف مرگ و زندگی و عشق در مجموعه بسیار زیبا و قابلتامل بیان شده است.
جواد محمدی، شاعری است که به سادگی و سهولت حرف شعرش را میزند. اهل ژست گرفتنهای آنچنانی نیست. مدعی حرف نوظهور و تازهای هم نیست. ساختاری ساده- جاندار با زبانی گویا، معمول و ابژکتیویتهای فعال و قوی کارکرد معنایی بیشتری در خلق تصاویر ابژهای ایجاد میکند. یک نوع کثرتآفرینی در وحدت و برعکس آن را شامل می شود که در آن مرگ واسطهای است برای شاهکاری تامل برانگیز. فشردهای است از آنچه در این رابطه شنیدهایم تلخیصی است از حقیقت جهان امروز که با خودکار عشق به نسبیت پهلو زننده، بدینسان نقش میزند.
سوژه مرگ در مجموعه عامل روایتمندی شعر است و راوی از دهان مرگ با مخاطب به گفتی بیگو مینشیند و در این مونولوگ سعی در جاودانه کردن قاطع خویش در لحظه لحظه زندگی مخاطب دارد و انگار مرگ در جدالی طنز و جد با سوژه زندگی قصد اثبات خویش را جستوجو میکند و تلاش برای سرکوبی زندگی دارد. روایت مرگ از نوع مرگهای مرسوم نیست و در معرفی خود در مقامی قرار میگیرد که گویا شخصیت و ماهیت مخاطب در گرو حضور و اتفاق اوست و برای مخاطب با نوعی نگاه از بالا به پایین تعیین تکلیف میکند که با دستکشیدن از روال عادی زندگی روزمره میتوانی به خویشتن خویش و به ذاتبودن خود برگردی و در ضمن تاکیدات مصرانه خود از مخاطب میخواهد که با جنبههای شاد زندگی وداع کند و چشم به لبخند مرگ بدوزد و برای رسیدن به این اهداف از طنز کلامی بهره برده. مانند چرتزدن در محل کار یا زدن پوزهبند که کنایهای غیرانسانی است، انگار میخواهد اِلینهشدن انسان را در عصر تجدد به رخ بکشد.
در شعر «حالا که هیچ دستی/ با پستانِ تابستان گرم نمیشود / در ادبیاتِ مرگ و عشق/ لابهلای پُکهای سیگار/ زنانی با چهرههای رنگپریده/ قصه میگویند/ از سرزمینی که حرف نمیزند!» با شعری زیبا روبهرو هستیم که تکنیک «جانبخشی» و روایتی خطی و مستدل که از استحکام فرم ذهنی خوبی نیز برخوردار است. کلیدواژه شعر که به انسانمداری رسیده واژه «تابستان» است و در نقش زن یا مادری شکستخورده ظاهر شده، پرسونای شعر در طول روایت امکان ظهور و بروز عواطف و اندیشههای شخصیت کاریزماتیک خود در هیچ عرصهای نیست. گویا نادیده شدن در امتداد تاریخ از این عنصر محوری و کلیدی شخصیتی منفعل و ناگزیر از تحمل فشارهای روانی و استبدادهای اجتماعی بارآورده تا پس از او مخلوقاتی سرخورده و ممتنع نسبت به اوضاع و احوال خویش پدید آید.
با هم آمدند/ در بیخوابیهای شبانه/ عاشقانه خواندند/گریه کردند چون ماه پنهانی/ و از بازیهای ظریف/ با هم حرف زدند/ حرفها بوی شب میداد/ و/ تنها ویرانی/ در گلوی خوابها گریه میکرد.
در شعر «جهنم، تمام رنگهاست»، جهان و جهنم ارتباط خوبی در شعر تدارک دیدهاند و عزیمت الف از الفبا بسیار زیباست.
شعر فقر – یک شعر اپیزودیک که هر کدام از این اپیزودها بهصورت جداگانه اشعار کوتاه خوبی هستند آنچه که عامل امتداد روایت در طول شعر است آوردن و استفاده از تصاویر و مفاهیم مرتبط به سوژه در راستای فرم ذهنی است که این سه اپیزود تشکیل فرم ذهنی برای ایجاد ارتباط عمودی سطرهای به جا نیاورده، گرچه هر سه اپیزود به تنهایی خود یک شعر قوی محسوب میشود.
در شعر «با جیبهایی پُر از خشم/ به خانه برمیگردیم/ وقتی شهر جاییست/ که بوزینهها زیباترین حیوانات خانگیاند/ و…» مخاطب لذت میبرد از ترسیم این شهر لعنتی- ترسیم شخصیتی با نام تو که شعر را دارای زمینههای مناسبی برای تاویلهای متفاوت میکند.
در شعر دیگری از این مجموعه، «نسلی که نه خیال مجنونبودن دارد/ نه جرات لیلا شدن» نقدی اجتماعی و تند و تیز به جامعه و مناسبات اجتماعی آدمهای جامعه میزند و همهچیز را به تندی از دم تیغ میگذراند و تصویرسازی بسیار شیوایی دارد، نسلی که هیچ حرفی برای گفتن با هم ندارند و به قول استاد اخوانثالث: سرها در گریبان است.
در آخر کلام، شعرهای مجموعه با تم اجتماعی و نگاهی انسانگرایانه با روایتی خطی و متناسب و در جاهایی با زبانی بیتکلف همراه است. بهروایت شاعر دردها و زخمهای روحی طبیعی با انسان الفتی دیرینه دارند و اتفاقات غیرمترقبه زندگی روزمره جدای از مشتقاتی است که انسان برای انسان خلق میکند».