سینما

هنرمندی که هنرهای تجسمی و ادبیات را به هم پیوست

به گزارش خبرنگار آرتسیفر؛ بی شک هریک ازما با شنیدن نام مهدی سحابی به یاد ترجمه درخشان او از رمان “درجست و جوی زمان از دست رفته”، می‌افتیم، رمانی که قریب به ۵۰ سال بود که درایران ازآن به عنوان یکی از آثاردرخشان ادبیات فرانسه یاد می‌شد که ترجمه آن به زبان فارسی غیر ممکن است و یا نقاشی‌های او از ماشین های قراضه و مجسمه‌هایی که او با تکه‌های چوب و مواد بسیار پیش پا افتاده می‌ساخت. مجسمه‌های که در نهایت سادگی و زیبایی ما را به این موضوع رهنمون می‌کرد که می توان جهان را گونه ای دیگر دید.

سحابی بیش از۱۰ نمایشگاه انفرادی مجسمه در داخل و خارج از کشور برپا کرد، آخرین نمایشگاه او شامل مجموعه از۲۰ پرنده بودند که در اردبیهشت ماه سال ۱۳۸۸در گالری دی به نمایش درآمدند.

پرنده‌هایی که به گفته سحابی در شکل عام پرنده هستند و شاید در طبیعت نمونه از آنها بر شاخه درختی جای نگیرد.

مجسمه‌هایی که با وسائل مختلف با ترکیب با چوب ساخته شده‌اند و با رنگ های شاد و پر نشاط به گونه ای رنگ شده‌اند که حجم جدیدی روی مجسمه ایجاد کرده‌اند.

پرویز کلانتری درگفت وگو با آرتسیفر، سحابی را هنرمندی چند وجههی دانست که میان قبیله هنرمندان تجسمی و ادبیات پیوند جدیدی بوجود آورد.

او سحابی را نقاش و مجسمه‌سازی پیشرو خطاب می‌کند که درهر نمایشگاه فکر و ایده نویی را به نمایش می‌گذاشت.

هرچند که به دیدگاه کلانتری، آن گونه که باید قدر و منزلت سحابی شناخته نشد.

کلانتری می‌گوید: پس از دیدن نخستین نمایشگاه نقاشی سحابی که مجموعه‌ای ازماشین‌های اسقاطی بود که در گورستان ماشین‌ها، از زاویه‌های مختلف به تصویر کشیده شده بودند، در شهر کوچکی در شمال سان فراسیسکو با برخورد هنرمند دیگری با این موضوع روبرو شدم.آن هنرمند ماشین خود را اوراق کرده بود و روی آن نقشه سفرهای خود را کشیده بود و به سفرهای خود بعد تجسمی بخشیده بود.

من با دیدن این نمایشگاه به سحابی پیشنهاد دادم که بعد حجم را هم به نقاشی های دیگریش از مجموعه ماشین قراضه‌ها اضافه کند.سحابی ازاین فکرمن بسیاراستقبال کرد، اما هرگز فرصت اجرای آن را پیدا نکرد.

جواد مجابی هم سحابی را مترجم شجاعی می‌داند که کتاب‌های هایی را ترجمه کرد که پیش از آن، دیگرمترجمان جرات ترجمه آنها را به خود نداده بودند.

به گفته این منتقد، سحابی با ترجمه رمان “در جست وجوی زمان از دست رفته”، نهایت هنروشجاعت خود را به نمایش گذاشت وبا ترجمه “مرگ قسطی”، سلین نام خود را درلیست بهترین مترجمان ایرانی ثبت کرد.

به گفته مجابی همان‌قدر که سحابی درعرصه نوشتن مترجمی قدراول و نویسنده‌ای نوگراست در زمینه نقاشی و مجسمه‌سازی ایران نیز هنرمندی شناخته و تحسین‌شده است. اوپس ازکوشش ناموفق درزمینه‌ تئاتروسینما، نقاشی را به‌عنوان زمینه‌ای مناسب برای فعالیت‌های زیباشناسانه‌اش برگزید.

وی ادامه داد: چند نمایشگاه از تابلوهای “اسکلت ماشین‌ها” برگزار کرد که درآنها به بازنمایی اکسپرسیونیستی خودروهای تصادفی و اوراقی پرداخته بود. غالب این آثار نوعی زوال زیبایی پیشین و انهدام ساختاری سنجیده را نمایان می‌کرد اما نقاش از بس پیام‌های هنری اجتماعی مدعیان را مبتذل می‌یافت، به‌جد می‌توان می‌گفت که هیچ پیامی را در آن “فضای مضمحل‌شده” جاسازی نکرده و این کارها استعاری و تمثیلی نیست.

مجابی با بیان این مطلب که سحابی در پی کشف و ارزیابی زیبایی در امور زوال‌یابنده روزانه است و این اسقاطی‌ها همان قدرتناسب و زیبایی‌ ذاتی و عرضی دارند که اصل صنعتی تمیزنخستین‌شان. بعدها که صورتک‌های برساخته‌اش درانواع شکل‌ها به صورت لهیده ومعوج پدیدارشدند، دیده شد که “پاپیه ماشه”‌هاش دنباله همان اسقاطی‌ها و دورریزهای روزانه بود. ازهرچیز دم‌دستی ازشانه تخم‌مرغ گرفته تا شانه چوبی قزوین و جعبه کفش و خرد و ریزهای خانگی، او اثری هنری و توجه برانگیز پدیدار می‌کرد.

وی افزود: بعد نوبت الوارهایی رسید که در باد و آفتاب و باران ترک می‌خوردند و تغییر شکل می‌دادند تا تراشه‌های اتفاقی آن‌ها ترکیب بشوند با ابزارهای آشنای دور و بر که از گردونه استفاده روزانه خارج می‌شوند و نیازمند حیاتی دیگرگون از سوی چشم و دست استاد هستند. دنیایی از پرندگان چوبی مختلف ساخته می‌شد و علت وجودی این منطق‌الطیر جدید، جست‌وجوی کشف زیبایی در حاشیه زندگی خودمان بود که ولنگارانه از آن غافل بوده‌ایم. اگرچه این نگرش، اکنونی و اینجایی نبود اما به اهتمام عاشقانه و بی‌ادعای سازنده‌شان اینجایی هم شد.

به گفته مجابی، سحابی ما را به درست دیدن و دقیق نگریستن وا می‌داشت و این آفرینه‌های تجسمی‌اش چندان دور از هدف فعالیت‌های ادبی‌اش نبود. در هر حال فروتنانه، شور زیستن در متن زیبایی و ادراک عمیق‌تر اجتماعی را با ما در میان می‌نهاد. باور داشت می‌توانیم با هم به درک درست‌تری از هستی برسیم.

وی افزود: این هنرمند ادای هنرمندان خودنما و روشنفکرهای متظاهر را نداشت، روشنفکری را وظیفه‌ای ساده می‌انگاشت که هر متفکری ناگزیر از انجام این بدیهی ضروری است. شهروندی مدرن در کشور خودش با گرایش‌های جهان‎شهری بود، انتظام ذهنی معقولی داشت که هر حرفی و حرکتی را با منطقی سنجیده ابراز می‌کرد. عقاید خاص خود را داشت که بی‌لکنت ذهنی با صراحت مودبانه‌ای بیان می‌کرد. در جمع، احساساتش را زیر لایه‌ای از ادب اجتماعی پنهان می‌داشت. حس می‌شد که اشک‌هایش را برای خود نگه می‌دارد و لبخندهایش را به دیگران می‌بخشد. آوازهایش را به یاد داریم.

ابراهیم حقیقی هم معتقد است که “سحابی” زندگی را نقاشی می کرد که اگررنگ تیره خاکستری یا سیاه هم بر روی پالت او قرار می گرفت ، ناشی ازهمین موضوع بود.

او سحابی را نقاشی پرکار و نوجویی می‌داند که با رفتار نوگرای، دانش زیبایی شناسی خود را بر تابلوها و حجم های رنگینش به نمایش گذاشت.

مهدی سحابی ۱۵ بهمن ۱۳۲۳ درقزوین متولد شد. اوبراثرسکته قلبی صبح روزدوشنبه ۱۸ آبان ماه ۱۳۸۸ دردهکده ای نزدیک پاریس درگذشت وپیکرش در خاک ایران آرام گرفت.

انتهای پیام/۳۱/۳۲

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا