سخن سردبیر

رویدادهای تلخ و شیرین اوائل خرداد

آخرین ماه بهار،خرداد فصل شکوفایی سبزینه های شوق انگیزی که در
هر کوی و بَرزن طراوت را جار میزند،در شرایطی آغاز شد که نوید خوشایندی نداشت!؟ حوادث ساختمان دوقلوی آبادان همه را غافلگیر کرد، که درپی آن دولت عزای عمومی اعلام کرد…
دراین لحظه های درد و اندوه، اشک آه وغم و ماتم که سراسر میهن عزیزمان رافرا گرفته است، سخن گفتن از رویدادهای هنری بسیار دشوار است!، اصلا قلم
یارای حرکت برروی اوراق سفید را ندارد!، چون سطور ورق ها هم درسوک آبادان تیره و تار شده اند! بله!اندوه جانسوز داغدیده های آبادان، هر احساس و اندیشه ای را در ضمیرآدمی منجمد کرده است! دراین شرایط چگونه باید از موفقیت دنیای هنر سخن گفت؟ بااین حال رسالت یک ژورنالیست، وقایع نگاری است، که این قلم ضمن همدردی با داغدیدگان آبادان،ناگزیر به دو رویداد مهم هنری و( ورزشی که خود دربخشی از حوزه هنر تعریف می‌شود )،اشاره گذرا میکنم،که امیدوارم که شما مخاطبین ژرف اندیش قرار بگیرد… بانو زَرامیرابراهیمی ، که در گذشته زهرا امیرابراهیمی شناختهمی‌شد، نخستین بازیگر زن ایرانی است،که یکی
ازجوایزاصلی هیئت داوران جشوارهُ بین المللی کَن را بدست آورد. اوبخشی از صحبت خودرا پس از دریافت جایزه بزبان فارسی بیان کردوبعداز اشاره به ماهیت عمومی و جمعی خوشحالی وموفقیت،به همدردی با مردم آبادان پرداخت. این بازیگرکه درفیلم عنکبوت مقدس نقش یک خبرنگار را بازی می‌کند، پس از دریافت جایزه از جشنواره کَن گفت:《دل من باگوشه وکنار خاک ایران است》ودرمصاحبه ای، وقتی خبرنگارازایشان پرسید:آیا شمابا آن مشکلات تلخی که در گذشت تجربه کرده اید، مثل ققنوس ازخاکسترخود برخاسته اید؟
زَرامیرابراهیمی درنهایت اعتمادبه نفس گفت:من بااینکه درگذشته با مشکلات توانسوزی مواجه بودم، وسالهااین مشگل درتمام لحظه های زندگیم،تاثیر مخرب داشت،اماهرگزنمردم،که خاکستربشوم و مبارزه کردم،تاسرانجام به اینمرحله ازموفقیت رسیدم…
ورویداداوایل خرداد، قهرمانی تیم فوتبال استقلال درلیگ بهتربود که مراسم اهدای جام درحضور ۱۰۰هزارتماشاگرمشتاق برگزار شد،که با هدایت هنرمندانه مربی جوان فرهاد مجیدی بعداز (۹سال)به مقام قهرمانی رسید،که در مراسم قهرمانی استقلال(نه جشن قهرمانی)بنابه تصمیم باشگاه استقلال جشن قهرمانی،بخاطرمردم داغدیده آبادان به زمان دیگری موکول شده است.ازنکات حائزاهمیت این مراسم، گریه شدید فرهادمجیدی مربی جوان استقلال بود،که توجه همه رابخودجلب کرد! من نمیدانم گریهُ فرهاد اشک شوق بود،یا ماتم وعزا؟هرچه بود،لبخند قهرمانی در چهره اش نمایان نبود!؟
(فرنازمیرزالو)

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا